۱۳۹۲ تیر ۲۷, پنجشنبه

حمله کور به دوران پهلوی استقبال از کهنه پرستی است




حمله کور به دوران پهلوی استقبال از کهنه پرستی است

ای جوان باغ
ای چمن
ای جويبار
آب ِ روان
ما
در اين غربت
همه
جان سوخته ايم
آبی رسان
آه ه ه
چه دردی دارد اين دلها
جگر
خون می چکد اينجا
شود
روزی رسد
آيا
نرفته زين جهان
آغوش بفشارم
وطن
ايران؟

به نظر می رسد که ماراتن نفس گير ِ کينه پروری و خشم کور ِ زندگی سوز را پايانی نيست و تا امروز همانطور که ديده می شود نتيجهء چنين خشم ِ کر وُ کينه ی کوری جزء تفرقه و دامن زدن به اختلافات کهنه وُ به تاريخ سپرده شده بهره ای برای ملت ايران فراهم نکرده است که هيچ، حتا حاصل و ارمغانش فرو بردن ِ يک جامعه ی مدرن و سقوط در باتلاق عقب گرايی بوده است.
بيش از نيم قرن کينه ورزی، کينه جويان عمد دارند بسان مرتجعين مرده پرست، " عاشورای" ِ هزار و چهارصد و اندی سال پيش را در قامت " ۲۸ امرداد " عزا بگيرند و بر سر خود بکوبند و صورت خود را چنگال فرو ببرند.
عمد دارند شعلهء خشم ِ کور را روشن نگه دارند و چشمان خود را بر هر چه نو آوری وپيشرفت اجتماعی در دههء پنجاه و شصت خورشيدی ببندند و زنجير جهالت را هر ساله در هيئت " ۲۸ امرداد " بر پشت خود بکوبند و با قمه ی جنون، خودشان را جِر دهند تا از اين طريق همبستگی خود را با جاهلان حاکم به رخ بکشند و راه پر ضلالت و عقب گرایی و ویرانی ۱۴۰۰ ساله ی آنها را ادامه دهند.
آنها ( مذهبيون ) از ۱۴۰۰ سال به اينسو هر ساله به مناسبتی، وقت و بی وقت برای پروراندن تخم خرافات و جهل و جنون بر سر می کوبند و ناله های سوزناک اندر غم از دست رفتن ِ رفتگان نزاغ قبيلگی اعراب صدر اسلام سر می دهند و مردم بخت برگشته را در هپروت جنون و جهالت سقوط می دهند تا در تمامی عمر، فکر نکرده و خرد خود را بکار نگرفته بر هر چه زيبايی و شادابی و شادمانی ِ زندگی هجوم ببرند و خود و جان و جهان و زندگی ِ جوان ِ پيرامونيان را فنا کنند.
نهادينه شدن اين فرهنگ عزا و ناله و زجه و گريه، امروز بسان ويروسی انديشه خوار و خرد آزار در همه آحاد جامعه چنگال فرو کرده و تا بدانجا رسوخ کرده است که حتی در قرن بيست و يکم چشمان غبار گرفته خرافات باوران از نوع امروزی اش قادر به ديدن زيبايی و رعنايی و شيدايی جامعه نيست و تنگ نظرانه از اتحاد فراگير نيروهای اجتماعی گريزان و در غرقاب خود پرستی و منزه طلبی گرفتار است.
تو گويی بيش از نيمی از ملت ايران ايران همواره دشمن آنها هستند و از اين جهت به خود این حق نا داشته را می دهند تا پايان تاريخ با آنها دشمنی ورزند.
صحت اين گفتار را می شود از نامه ای استخراج کرد که يکی از افراد اين مکتب خشم باور و کينه پرور برايم نوشته بود که علی رغم پر محتوی بودن مقاله شما اما از آنجا که از دوران رضاشاه به نيکی ياد کرديد، از درج مقاله در سايت ما معذوريم. زيرا افرادی از ما در دوران آن پدر و پسر زندانی شدند.
با خود می گويم آخر چرا؟
مگر قرار است همه مقالات، ضد خانواده و دوران پهلوی نوشته شود و تا پايان تاريخ بايستی به اين خانواده فحش و ناسزا بدهيم و عملکرد ايران ساز آنها را منکر بشويم؟
می گويم آيا بيش از نيم قرن کينه پروری و خشم سروری، نبايستی ما را تا کنون شکيبا کرده باشد تا از پس اين شکيبايی انديشه ای به پهنای تاريخ کنيم که چرا امروز در همان شرايطی اسير هستيم که پدران ما در۱۴۰۰ و اندی سال پيش اسير آن شده بودند؟
آيا نبايستی اين زمان طولانی ما را شکيبا و خود آگاه کرده باشد تا از پس اين خود آگاهی و شکيبايی انديشه کنيم که چرا در مرحله و شرايط ِ بود و نبود ايران و ملت ايران ما به نبود آن رضا داديم و يار و همرزم ما را رها کرديم و سراسيمه به سوی " درخت سيب " شتافتيم و کرنش چاکرانه در برابر ديو ارتجاع به جای آورديم و به پايش افتاديم و بوسه ای مريدانه به جسم وجان ِ بی جان عفريت گونه اش زديم و عاقبت الحق و الانصاف نهايت ِ چاکری را در آستان خرافات پرستان بجای آورديم؟
سبب ساز اين همه فجايع در عرصه های اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، سياسی در ايران پس از پادشاهان پهلوی کيست؟
سبب ساز تيره روزی زنان ِ سالار ايران کيست؟
سبب ساز آوارگی ميليونها ايرانی در اقصی نقاط ِ جهان کيست؟
سبب ساز کشتار اميران، سروران، دولتمردان، جوانان، مبارزان، هنرمندان و و و...کيست؟
چه کسانی در آن شرايط جنون آميز پشب ِ سرخمينی سينه زدند و با قمه جهالت خودشان را جِر دادند و تکه پاره کردند و کف بر دهان آوردند و مرگ بر شاه گفتند تا مرگ ِ خود و مرگ ِ ملت ايران را به تماشا بنشينند؟
چه کسانی در حاکميت اين مرتجعين ِ برگشته از قعر تاريخ، وزير و وکيل شدند و تيغ بر چهره و جان همرزم خود کشيدند؟
آيا نبايستی تاکنون اين همه فجايع ما را شکيبا و فروتن کرده باشد که در نهايت خضوع در مقابل تاريخ و ملت نجيب و بزرگ ايران زانو بزنيم و زمين ادب ببوسيم و از گذشته نا شاد خودمان پوزش بخواهيم و سپس چشمان خود را پاک بشوييم و بی کينه وخشم وجنون به گونه ای ديگر ببينيم؟
امروز ايران ِ جان ِ جانان ِ جهانمان در شرايطی بس خطير قرار گرفته است و می رود با بی لياقتی وعدم درايت ملايان نه از تاک نشان ماند و نه از تاک نشان.
اما ما هنوز اندر خم يک کوچه هستيم و هنوز در " کربلای " ۲۸ امرداد صورت خودمان را گِل می ماليم و بر سر می کوبيم. در حالی که در جلوی چشم ما مرتجعين ِ به قدرت رسيده از گرده و دوش ما، کشور و ملت ِ ايران رادر يک قدمی نابودی سوق داده اند.
چرا نبايد انديشه کنيم و خرد خود را بيدار نماييم که هر گونه حمله کور به نوآوری و مدرنيته، استقبال از کهنه پرستی و سر سپردن به ديو ارتجاع است که همواره در تاريک خانه زمان به انتظار نشسته است؟
آيا با اين توضيحات ِ واضحات گزافه است که بگوييم:

ما قدر نشناختيم
ما ناسپاسانه دستاوردهای ملی و ميهنی مان را با لگد جهالت کوبيديم
ما بر روشنايی و سپيده سحر تاختيم و شب را به استقبال شتافتيم
ما زيبايی و رعنايی را در چنگال دريديم و کهنه پرستی و زشتی و نکبت را بی صبرانه به انتظار نشستيم
ما چهرهای شادمان و آفتاب گون را به نفرت آميختيم و عبوس سالاری و افسردگی مذمن را سلام کرديم
ما قدر و اندازه نشناختيم، با ديو جماران ساختيم، بر خود تاختيم، هر آنچه داشتيم، باختيم، و افسار گسيخته به سوی مرگ شتافتيم
ما... ما... آه!
ما قدر نشناختيم

حال با دلی از درد وجگری از خون از همه وجدانهای آگاه سئوال می کنم که آيا وقت آن شرايط نرسيده است که عينک کبود را از روی چشمانمان برداريم تا آنچه هست بدون غرض و مرض شفاف ببينيم؟
ما همه ايرانی هستيم و مطمئناً به آب و خاک و چهارچوب ارضی ِ وطنمان عشق می ورزيم. بنابراين ايران متعلق به تک تک ايرانيان چه در درون مرز و چه در بيرون مرز است و اين حقی است مسلم و هيچ کس حق ندارد اين حق را از آنها سلب کند.
انديشه کنيم که ما دشمن يکديگر نيستيم بلکه مخالف فکری يکديگر می توانيم باشيم و اين حق ما است که لونی از عقايد وايده بين ما برقرا باشد.
دشمن ما و کل ايران و ايرانی امروز جمهوری اسلامی است و ما بايد در عين احترام به عقايد يکديگر در کنار هم نيرويی شويم که اين رژيم ضد ايران و ايرانی را با توان خود از ايران زمين محوکنيم تا ا اين طريق هم موجب آشتی ملی را فراهم کنيم و هم جلوی جنگ ويرانگری را که جمهوری اسلامی سبب ساز آن شده است، بگيريم
چنين باد!

احمد پناهنده

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر