۱۳۹۳ اردیبهشت ۱۰, چهارشنبه

به مناسبت گرامیداشت روز جهانی کارگر



به مناسبت گرامیداشت روز جهانی کارگر

کارگران
برزگران
رنجبران
روزتان شاد باد

جان ِ جانان، کارگر، بر تو درود
شالیکاران، برزگر، بر تو درود

بی شما دنیا بی رونق بود
رنج ِ دوران، رنجبر، بر تو درود

هیچ می دانید جهان را بی شما معنا نیست
یا اگر باشد فقط ویرانسر است برجا نیست

آنکه از رنجت خورد کاخی بنا بر دوش تو
بی گمان امروز اگر باشد ولی فردا نیست

احمد پناهنده ( الف. لبخند لنگرودی )

۱۳۹۳ اردیبهشت ۷, یکشنبه

دروغهایی که ملت ایران را زمین زد



دروغهایی که ملت ایران را زمین زد

قسمت دوم

یکی دیگر از دروغهای ویران کننده اذهان ساده دل و تخریب کننده امنیت کشور، غرق شدن یا مردن صمد بهرنگی در رودخانه ی ارس بود که روشنفکران بیگانه خو و دروغگو، مرگ طبیعی و غرق شدن او را به دلیل ندانستن فنون شنا، به سازمان امنیت ربط دادند و بی هیچ عذاب وجدانی بر تنور این دروغ و یاوه بافتن، سالها دمیدند.
و دردا و دریغا هنوز هم هرباره و گاه و بیگاه با اینکه دروغشان با اسناد محکم و دقیق و همچنین با شهادت ِ شاهد ِ زنده، رو شده است، بی پروا و بی هیچ اخلاق و وجدان انسانی، دروغهای دیروزی را تکرار می کنند، بی آنکه اندکی شرم نمایند.
گویی وجدان انسانی، اخلاق وتعهد اجتماعی و شرم را این ناکسان، بیگانه و تهی هستند که اینچنین همه ی ارزشهای زندگی را زیر پا می گذارند تا تاریخ و زندگی یک ملت سرفراز را تخریب کنند.
بی هیچ گفتگو این کسان و همه ی این نامردان تاریخ به دلیل بیگانه بودن از خویشتن خویش ایرانی، در تندپیچ های زمان و تاریخ در زمین بیگانگان بازی می کنند و سنگ های زخم و درد و ویرانی را بر سر ایرانیان و در زمین ایران پرتاب می کنند.
ابلهانی که به دلیل نداشتن دانش اخلاق و وجدان و دارا بودن عقده های حقارت و پستی، فقط تخم دروغ می کارند و تخریب زندگی و امنیت و تاریخ درو می کنند.
یادمان باشد که در این عرصه دروغ بافی همیشه بیگانه خویان اسلامی و کمونیستی در کنار هم در تخریب تاریخ و وبران کردن زندگی و امنیت ایرانی سهم مشترک دارند.
و باید گفت، تفو بر شما ای بیگانه خویان تفو
حال ببینیم صمد بهرنگی چگونه مرد؟
صمد بهرنگی با اینکه افکار کمونیستی داشت و ایده و مرامش را در کتابهایش منعکس می کرد، به گواهی تاریخ و اسناد، کسی کاری به او نداشت و او هم به اندازه توان خودش در همان محدوده ی خود افکارش را انتشار می داد.
و حتا کتابهای او مثل ماهی سیاه کوچولو و الدوز کلاغها و و و در کانون پرورش کودکان و نو جوانان مورد استفاده قرار می گرفت و هیچگاه هم دستگیر نشد و تحت تعقیب قرار نگرفت.
و عاقبت روزی از روزهای آخرین ماه تابستان سال 1347 خورشیدی به اتفاق دوستش حمزه فراهتی که دامپزشک ارتش بود، سوار بر اسبی به سمت رود ارس می رانند که صمد برای شنا وارد آب می شود و چون شنا بلد نبوده است، آب او را در خود فرو می گیرد و خفه می کند.
همه ی ماجرا همین بود و به همین سادگی
حال ببینیم ناکسان دروغگوی تاریخ در این باره چه می گویند؟
اسد بهرنگی
" برادر صمد بهرنگی (اسد بهرنگی) در این باره می‌گویذ: همه می‌دانند که ویژه‌نامهٔ آرش چند ماهی پس از مرگ صمد بهرنگی منتشر شد و آن موقع هم دوستان نزدیک صمد بر مرگ او مشکوک بودند. با اطلاعاتی که از جریانات تابستان ۴۷ داشتند کشته شدن صمد را به وسیلهٔ عمله‌های رژیم که شاید ساواک هم مستقیماً در آن دست نداشته باشد دور از انتظار نمی‌دانستند."
اسد بهرنگی در قسمت دیگری از این کتاب می‌گوید: «در زمانی که ما در کنار ارس دنبال صمد می‌گشتیم و صمد را داد می‌زدیم مامورین ساواک به خانهٔ صمد آمده و همه چیز را به هم ریخته بودند. میز تحریر مخصوص او را شکسته بودند و نامه‌ها و یادداشت‌هایش را زیر و رو کرده بودند. و اهل خانه را مورد بازجویی قرار داده بودند، و چند کتاب و یادداشت هم برداشته و برده بودند و خوشبختانه کتابخانهٔ اصلی صمد را که در آن طرف حیاط بود ندیده بودند.»
جلال آل احمد
" جلا آل احمد شش ماه بعد از مرگ صمد در نامه‌ای به منصور اوجی شاعر شیرازی می‌نویسد «... اما در باب صمد. درین تردیدی نیست که غرق شده. اما چون همه دلمان می‌خواست قصه بسازیم ساختیم... خب ساختیم دیگر. آن مقاله را من به همین قصد نوشتم که مثلاً تکنیک آن افسانه‌سازی را روشن کنم برای خودم. حیف که سر و دستش شکسته ماند و هدایت کننده نبود به آن چه مرحوم نویسنده‌اش می‌خواست بگوید...»
به نظر من این گفته ها و نوشته ها یا دروغ پردازی های بی پروا، یاوه ای بیش نیستند
حال شهادت ِ شاهد زنده ی این واقعه، از زبان همزه فراحتی را با هم بخوانیم:
" شب را در پاسگاهی خوابیدیم و فردای آن روز، روز نهم شهریور ماه 1347 نزدیکی های ساعت 11 صبح به پاسگاه مرزی دیگری رسیدیم. غیر از پنج سرباز کس دیگری در پاسگاه نبود. ارس درست در پشت پاسگاه جریان داشت. در میان خنده و شوخی لخت شدیم . به آب زدیم. رودخانه در طرف ساحل ایران نسبتن آرام و در طرف شوروی کمی مغشوش و تند بود.
جایی که صمد ایستاده بود، آب حتا به بالاتر از نافش هم نمی رسید. او خود را در مسیر آب ول کرد. سرشار از شوق و شعف بود. با هر دست و پایی که می زد، تلالو تابش طلایی خورشید روی سطح رودخانه را بر هم می زد. پنجاه متری شنا نکرده بود که صدای فریاد صمد را شنیدم:
" دکتر! دکتر! "
بلافاصله برگشتم و دیدم که صمد تا بالای شانه هایش تو آب است و هراسان دست و پا می زند.
بلافاصله چرخ زدم و در خلاف جهت جریان آب، روی به سمتی که صمد بود با تمام قوا دست و پا زدم.
تقریبن نصف فاصله را طی کرده بودم که صمد برای سومین بار صدایم کرد. این بار دیگر صدایش ضعیف تر شده بود.
سربازها با شنیدن صدای داد و فریاد ما از پاسگاه بیرون ریختند. حتا یکی از آنها پاچه های شلوارش را بالا زد و چند متری توی آب رفت ولی بقیه هاج و واج و بی حرکت، مثل برق گرفته ها ایستاده بودند. صمد فقط توانست سه بار مرا صدا کند و من هربار در میان دست و پا زدن های ملتهبانه اش فریاد زدم:
" صمد دست و پا بزن، دست و پا بزن، رسیدم رسیدم."
دیدم که جریان تند آب، صمد را در خود بلعید، دیدم که صمد ناپدید شد. دیدم که جهان خاموش شد.
دیوانه وار در میان آب های کدر، این طرف و آن طرف زدم و صدای طپش قلبم را در شقیقه هایم می شنیدم. سعی کردم او را زیر آب ها پیدا کنم. تا قعر کدر روخانه رفتم و به هرجایی دست انداختم. اما تلاشم بیهوده بود. دیگر در مسیر جریان تند و شدید قرار گرفته بودم و از نفس افتاده بودم و بعد با اندک رمقی که برایم مانه بود، خود را به پای رس روخانه کشیدم و سربازها را دیدم که دست دراز کردند و مرا از رودخانه بیرون کشیدند..."
و این همه ی ماجرا بود
باشد که با خواندن این واقعیت ها، از دروغ و یاوه های ناکسان تاریخ فاصله بگیریم و به اصل خویشتن خویش ایرانی گره بخوریم و به قول داریوش بزرگ:
اهورا مزدا ایران را از دروغ و دشمن و خشکسالی حفاظت کند
چنین باد
احمد پناهنده

۱۳۹۳ اردیبهشت ۵, جمعه

ای کاش فردا نوامبر 2016 باشد



ای کاش فردا نوامبر 2016 باشد

به نظر می رسد که آقای اوباما هر شب با این آرمان می خوابد و به امید اینکه فردا نوامبر 2016 از راه رسد، ثانیه شماری می کند
و به نظر می رسد قبای ریاست جمهوری برای آقای اوباما بسیار بسیار گشاد و فراخ دوخته شده است
زیرا هر روز که می گذرد با سیاست مماشات و بسیار ضعیف اوباما در برابر زیاده خواهی های پوتین و اسد و حکومت اسلامی ایران، جهان نا امن تر می شود
بطوریکه حکومت اسلامی ایران برای تحقیر آمریکا به خود اجازه داد، که سعی کند یک تروریست بالفطره به نام ابو طالبی را که در گروگان گیری دیپلمات آمریکایی دست داشت، بر آمریکا تحمیل و قالب کند.
معنی این حرکت ِ حکومت اسلامی این بود که به آقای اوباما این پیام را برساند و بگوید، همانطوریکه تا امروز توانستیم موضوع هسته ای را برای ساختن بمب ادامه دهیم
حقوق بشر را به پولی سیاه ارزش نگذاریم و هر روزه اعدام انسانها را ادامه دهیم
تروریست ها در جای جای جهان برای به خطر انداختن منافع آمریکا و جهان آزاد، یاری و کمک برسانیم
و سیاست شما را درسقوط بشار اسد خنثی کنیم
پس می توانیم ابوطالبی را هم به شما تحمیل کنیم
معنی اش این است که شما نشان دادید در تندپیج زمان، مرد ِ حل بحران و سیاست مداری قاطع نیستید، بلکه بر عکس بسیار ضعیف هستید و با یک تشر عقب نشینی می کنید
نمونه سیاست شما در سوریه که با تشری از پوتین عقب نشینی کردید که بعد همین پوتین توانست خیلی راحت، کریمه را جلوی چشم شما و ناتو و جهان آزاد ببلعد
و چنین است که بشار اسد به خود اجازه می دهد دوباره بر علیه مردم بی دفاع از سلاح شیمیایی استفاده کند و اسلن توجه نکند شما چه می گویید
و این سیاست شما بسیار خطرناک است. خطرناک از این روی که می تواند جهان را در آتش بسوزاند
و یادتان باشد که اگر به آن روز برسیم، مقصر اول و اصلی، شما هستید که این سیاست نابخردانه ی امروز را رهبری کردید شم
امیدوارم تا دیر نشده، سیاست قاطع تری علیه روسیه و حکومت اسلامی و بشار اسد، بکار گیرید و مطمئن باشید با این پا و آن پا کردن، نه اینکه مشکلی از خود حل نمی کنید بلکه مشکلات بسیاری روی دوش تک تک انسانها روی کره زمین و همچنین جانشین شما می گذارید
و این همه هیچ فضلیت نیست که بعد بگویید در دوران ریاست جمهوری شما، همه ی کوشش را انجام دادید نا مبادا جنگی صورت بگیرد
یادتان هست که دیروز نوشته بودم:
" مشکل سوریه نیست، سر ِ مار در ایران است

اوباما و انگلیس ترسشان از سقوط بشار اسد نیست

بلکه هراسشان از سقوط حکومت اسلامی است که سقوط بشار اسد می تواند، آن را آسان تر کند

و این دلخواه سیاست اوباما که سیاست کارتر را ادامه می دهد نیست

انگلیس هم از دیرباز با آخوندها روابط حسنه داشت و دارد

در این وسط این هیاهو برای حمله ی شیمایی بشار اسد، فقط آرام کردن افکار جهانی و ملت آمریکا و انگلیس است، که سخت جریحه دار شده است

و آنها می دانند که اگر سوریه سقوط کند، خودشان هم یتیم می شوند

وگرنه لزومی نداردد وقتی کشوری پایش را از خط قرمز قوانین بشری جلوتر می گذارد و از آن به راحتی نه یکبار بلکه چند بار عبور می کند، با آن مماشات شود

یادمان باشد کشور لیبی نه سلاح شیمایی بکار برد و نه مثل اسد از ملتش کشتار کرد و کشور را ویران نمود

اما همین دول به اصطلاح طرفدار قوانین بشری، از زمین و هوا بر آن کشور تاختند و بمب باریدند

دلیلش روشن است

آنها می خواستند به جای قزافی ضد انسان یک حکومت اسلامی ضد انسان تر، جایگزین کنند که کردند

اما در سوریه هرچند دنبال حکومت اسلامی دلخواه خودشان بودند، ولی ورود جانیانی چون القاعده و سلفی های ضد بشر و پشتیبانی بی دریغ ترکیه ی سنی مذهب از همه ی جانیان و از طرف دیگر، حمایت تمام عیار حکومت اسلامی ایران از بشار اسد، سب شده است که آمریکا و انگلیس محتاطانه عمل کنند

زیرا هیچ مایل نیستند به حکومت اسلامی ایران صدمه ای وارد شود."
امروز هم باز می گویم سر مار در ایران است و سوریه بهانه است
و برای برقراری امنیت در منطقه ی خاور میانه، باید حکومت اسلامی از سر راه برداشته شود و مطمئن باشید مردم سراسر ایران از این آمادگی برخوردار هستند تا با حمایت جهان آزاد، تمامیت حکومت اسلامی را از جای جای ایرانزمین جارو کنند
و اسلن هم احتیاج به جنگ و ویرانی نیست. زیرا شاهزاده رضا پهلوی امروز به عنوان سمبل همه نیروها و ملت ایران می تواند این حرکت ِ عبور از حکومت اسلامی را رهبری کنند.
به شرطی که در این حرکت سرنگونی حکومت اسلامی، مثل همیشه پشت همین حکومت قرار نگیرید
احمد پناهنده

۱۳۹۳ اردیبهشت ۴, پنجشنبه

دروغهایی که ما ملت ایران را زمین زد




دروغهایی که ما ملت ایران را زمین زد

به عبارت دیگر ما زمین خورده ی همین دروغهای شاخدار و نجومی گروه های تروریستی و روشنفکران ِ تاریک اندیش چه در طیف کمونیستی و چه در دسته بندی های مذهبی هستیم

آیا آنچه که گروه های سیاسی و روشنفکران مخالف سیستم پادشاهی در مورد ساواک و شکنجه می گفتند و می گویند،حقیقت داشت و دارد یا نه اساسن از حقیقت تهی و بی پایه بود و هست؟
برای پاسخ به این پرسش، تاریخ را ورق می زنیم
می دانیم که سازمان امنیت و اطلاعات کشور یا ساواک در واقع برای جلوگیری از فعالیت حزب توده که مرام اشتراکی داشتند و بر علیه منافع و مصالح کشور ایران، برای روسیه ی شوروی حمالی و جاسوسی می کردند، بعد از قیام ملی مردم ایران در 28 امرداد 1332 تشکیل شد.
طبیعی بود که تشکیل چنین سازمان و یا نهادی عجیب و غریب هم نباشد بلکه هر کشوری برای امنیت ملت و حفاظت از چهارچوب ارضی و آبی، احتیاج به سازمان امنیت و اطلاعات دارد . موضوعی که در همه ی کشورهای مدرن جهان پسندیده است و از چنین سازمان و یا نهادی بهره مند هستند.
ساواک ایران هم در چهارچوب قوانین کشوری و برای حفاظت از امنیت ملت ایران و همچنین حفاظت ملت و منافع ایران از عملکردهای جاسوسی و خرابکارانه گروه های تروریستی و جاسوسی، در حد توان خود انجام وظیفه کرد و اگر هم در شرایطی از خودشان شدت عمل بیشتری نشان دادند، دلیلش هم این بود که روشنفکران تاریک اندیش ایران چون سر در گرو منافع بیگانه داشتند، می خواستند با الگو پردازی از تروریست های کوبا و آمریکای لاتین، با کشتن پاسبان و ژاندارم و حتا مردم عادی، امنیت کشور را بر هم بزنند تا بتوانند در این نا امنی، کشور ایران را در دهان روسیه ی شوروی فرو ببرند یا همین حکومت اسلامی را بعد از خرداد سال 1342 حاکم کنند.
حال می رسیم به شکنجه
به باور من و به گواهی تاریخ، همه ی حرف های بی مالیات گروه های تروریستی و حتا روشنفکران تاریک اندیش دروغگو، در باره ی شکنجه یاوه ای بیش نیست.
برای اثبات باورم سه نقل قول از سه طیف را باز گو می کنم و قضاوت را در این باره به عهده ی مخاطبین قرار می دهم.
1 – بازرگان در گفتگو با بی بی سی لندن در مورد رفتار سازمان امنیت کشور با زندانی ها می گوید:
" رفتارها روی هم رفته با ملایمت بود. کما اینکه وقتی عده ی زیادی از جبهه ملی و نهضت آزادی را گرفته بودند، رفتار با سران روی هم رفته معقول بود و حتا مساعدت هم می کردند. اما نسبت به جوانها شدت عمل بیشتری داشتند... یا آنها که می خواستند مبارزه مسلحانه بکنند قهرن رفتار زندان شدید تر می شد."
به نقل از انقلاب به روایت بی بی سی ص 178
2 - مهدی کروبی در 18 مرداد سال 1388 در نامه ای به رفسنجانی از او تقاضا کرد که در مورد تجاوز جنسی به پسران جوان و زنان در زندانهای ایران تحقیق شود. اتفاقی در زندانها رخ داده است که چنانچه حتا اگر یک مورد نیز صدق داشته باشد فاجعه ای برای جمهوری اسلامی است ... گمان نمی کنم زندانیان دوران 15 ساله مبارزات قبل از انقلاب که از افراد توده ای گرفته تا گروه های مسلح مبارز التقاطی تا اعضای نهضت آزادی و موتلفه و حزب ملل اسلامی که در زندان با هم زندگی کرده اند، چنین اخباری را دیده یا شنیده باشند."
3 – حسن ماسالی در کتاب سیر جنبش چپ در ایران می نویسد:
" در روند همکاری و زندگی مشترک با چریکهای فدایی خلق متوجه شدیم که چند نفر از اعضای چریکهای فدایی خلق، به خاطر انتقاد از شیوه مبارزه مسلحانه و شیوه ی پرولتاریزه شدن و ... به دستور رهبران سازمان، اعدام یا ترور شده اند. از طریق جزوات داخلی و آثار سوختگی روی بدن اعضای چریکهای فدایی خلق از جمله دست و پای محمد حرمتی پور و همچنین در اثر زندگی مشترک با اشرف دهقانی به این حقیقت پی بردیم که تنبیه بدنی از اسلوب رایج در چریکهای فدایی خلق شده بود. در اثر زندگی و مبارزه مشترک متوجه شدیم که در گذشته ابتدا مسئولین سازمان در باره انواع تنبیه های بدنی، از قبیل شلاق زدن، غذا نخوردن، با سیگار دست و پا را سوزاندن، کشیک های اجباری دادن و ... تصمیم گرفتند به افرادی که در انجام امور سستی کرده بودند، انواع تنبیه بدنی را تعیین و به انها ابلاغ می کردند تا به اجرا در آورند. ... این شیوه مجازات خصوصن سوزاندن دست و پا سبب شده بود که ساواک نیز به ماهیت یک چریک پی ببرند. لذا رهبران سازمان دستور تشکیلاتی داده بودند که اعضای زن و مرد به جای دست بهتر است که پا و سایر نقاط پوشیده بدن خود را با سیگار بسوزانند."
صفحات 158 تا 159 همین کتاب
ادامه دارد
احمد پناهنده

جشن شاداب ِ اردیبهشتگان شاد باد



جشن شاداب ِ اردیبهشتگان شاد باد

احمد پناهنده

"به خشنودی اهورا مزدا، راستی بهترین نیکی است، خرسندی است."

" منش یا اندیشه ی نیک ( وهومن )، راستی، داد و قانون اشا رشته های ناگسستنی هستند که بخش های گات ها را به هم پیوند می دهند.
اندیشه ی نیک و خرد ( وهومن یا بهمن )، راستی، و داد و قانون ( اشا وهیشتا یا اردیبهشت )، نیروی پسندیده اهورایی ( خشترا یا شهریور )، مهر و مدارایی افزاینده ( سپنتا آرمیتی یا سپندار مزد ) پایه های دین زرتشتی است که انسان را به خود شناسی و رسایی ( ه-اُروتات یا خرداد ) و جاودانی ( امرتات یا امرداد ) می رساند."(1)
نیاکان ِ باستانی و زرتشتی مان، افزون بر جشن های ِ سالاری چون نوروز، سیزده بدر، یلدا ( شب ِ چله )، سده و چهارشنبه سوری، در هرماه آن روزی که با نام ِ ماه همنام می شد، جشن می گرفتند و به شادی و شادمانی در سروری بی همتا مشغول می شدند. و جشن ِ اردیبهشتگان، دومین جشن ِ ماهانه ی نیاکانمان است، که در روز سوم ِ اردیبهشت ماه ِ زرتشتی برگزار می شده است.
ولی امروز این جشن نه در سوم، بلکه در دوم اردیبهشت ماه برگزار می گردد. دلیل این اختلاف ِ زمان ِ برگزاری ِ دیروز با امروز، تغییر سال شمار نیاکانمان در امروز است. زیرا در دوره باستان سال به دوازده ماه و هر ماه به سی روز تقسیم می شد. اما امروز شش ماه اول سال به سی و یک روز و پنج ماه بعدی به سی روز و ماه آخر سال به بیست و نه روز واگر سال کبیسه باشد به سی روز تقسیم می گردد. به همین دلیل جشن اردیبهشتگان، نسبت به سال شمار دیروز، یک روز جلوتر، یعنی دوم* اردیبهشت ماه برگزار می شود که این روز منطق با روز سوم اردیبهشت ماه، در دوران ِ نیاکانمان است.
دیروز اولین جشن ماهانه را با نام فروردینگان در 19 فروردین جشن گرفتیم و امروز به پیشواز جشن اردیبهشتگان می رویم که ماهی است سراسر شاداب و پر تراوت.

ماه نشاط طبیعت سبز در آینه ی چشمان ِ بی قرار
ماه شُر شُر ِ رقص ِ بی تاب ِ جویبار
ماه لبخند گل در لاله زار
ماه شقایق ِ بی تاب در چمنزار
ماه خروش جریان ِ آب ِ چشمه سار
ماه آواز ِ پر غرور آبشار
ماه نغمه ی دلنشین ِ بلبل در گلزار
ماه عطر و نسیم ِ جنگل در کوهسار
ماه ِ شبنم ِ زلال ِ نشسته بر برگ ِ شاخسار
ماه ِ ماهتاب در شب های پر ستاره ی بیدار
ماه دیدار یار در باغ پر درخت انار
ماه عید گل و بلبل و سنبل بر بستر ِ سبزه زار
ماه ِ پر عطر وُ گل ِ شهر ِ شور و شعر و شراب ِ شیراز ِ شکر بار

در اوستا سومین یشت به نام امشاسبند اردیبهشت است.
امشاسبند اردیبهشت نماینده ی قانون و داد و راستی و درستی در جهان و همچنین ایزد آتش و نور است.
از این جهت این امشاسبند نماد پاکی و راستی و درستی است.
ابوریحان می نویسد:
" ارديبهشت ماه؛روز سوم آن اردیبهشت است و آن عيدی است که ارديبهشتگان نام دارد برای اينکه هر دو نام با هم متفق شده.اردیبهشت به معنی بهترين راستی است ؛بعضی گفته اند بمعنای منتهای خير و خوبی است . ارديبهشت فرشته آتش و نور است و اين دو با او مناسبت دارد و خداوند او را به اين کار موکل کرده و نيز ماموريت داده است علل و امراض را بياری ادويه و اغذيه زائل کندو صدق را از کذب و حق را از باطل تميز دهد ."
آتش، در پندار ِ نیاکان ِ زرتشتی مان، نماد ِ روشنایی، نور و انرژی در میان ِ عناصر ِ چهادگانه، از ویژگی و احترام ِ خاصی برخودار بوده است. بطوریکه چنین ویژگی و احترام، نسبت به عنصر ِ آتش سبب شد که غرض ورزان و تنگ نظران، نیاکان ِ زرتشتی مان را آتش پرست بین عوام نمایش دهند.
در حالی که چنین نیست بلکه عنصر ِ آتش، سرچشمه ی نور و روشنایی است و نور از صفات ِ ویژه ی اهورامزدا است و چون نور در همه جا هست، در آنجا اهورامزدا حضور دارد و به همین مناسبت نیاکان ِ زرتشتی ِ ما، نسبت به نور و آتش، احترامی ویژه، ادا می کردند و آن را گرامی می داشتند. بطوریکه این آتش ِ اهورایی را آنچنان پاسبانی می کردند که هر گز خاموش نگردد.
در اردیبهشتگان نیاکانمان و امروز زرتشتیان، لباس سفید که مظهر پاکی است به تن می کردند و می کنند و به آتشکده می رفتند و می روند و اهورا مزدا را نیایش می کردند و می کنند و سرود آتش را می خواندند و می خوانند.

نیایش آتش:

درود بر تو ای آتش!
ای برترین آفریدهء سزاوار ستایش اهورا مزدا!
به خشنودی اهورا مزدا، راستی بهترین نیکی است، خرسندی است.
خرسندی برای کسی که راستی را برای بهترین راستی بخواهد (3 بار)
بر می گزینم که مزدا پرست زرتشتی باشم و خدایان پنداری را زدوده، تنها به اهورا باور داشته باشم.
به تو ای آتش! ای پرتو اهورامزدا! خشنودی و ستایش آفریدگار و آفریدگانش برساد!
افروخته باش در این خانه!
پیوسته افروخته باش در این خانه! فروزان باش در این خانه! تا دیر زمان افزاینده باش در این خانه!
به من ارزانی ده ای آتش! ای پرتو اهورامزدا! آسایش آسان! پناه آسان! آسایش فراوان!
فرزانگی، افزونی، شیوایی زبان و هوشیاری روان و پس از آن خرد بزرگ و نیک و بی زیان و پس از آن دلیری مردانه، استواری، هوشیاری و بیداری، فرزندان برومند و کاردان، کشورداری و انجمن آرا، بالنده، نیک کردار، آزادی بخش و جوانمرد، که خانه مراوده مرا و شهر مرا و کشور مرا آباد سازند و انجمن برادری کشورها و همبستگی جهانی را فروغ بخشند.
راستی بهترین نیکی است، خرسندی است.
خرسندی برای کسی که راستی را برای بهترین راستی بخواهد (3 بار)

خلف تبریزی در برهان قاطع می نویسد:
فصل بها" در این روز نیک است به معبد و آتشکده رفتن و از پادشاهان حاجت خود خواستن وبه جنگ و کارزار شدن، و معنی ترکیبی این لغت مانند بهشت باشد (این معنی درست نیست و مفهوم و واژه را در آغاز آورده است)، چه ارد به معنی شبیه و مانند آمده است و چوناین ماه وسط ر است و نباتات در غایت نشو و نما و گل¬ها و ریاحین تمام شکفته و هوا در نهایت اعتدال، بنابراین اردیبهشت خوانند."
* دلیل اینکه جشن اردیبهشتگان را در دوم اردیبهشت سالشمار امروز ذکر کردم این است که ادامه دهندگان راستین نیاکانمان این جشن را در همین روز برگزار می کنند.
امروز آن دسته از صاحب نظران و اندیشمندان و محققان که همان روز برگزاری جشن ها در سالشمار باستانی را بدون تغییر در سالشمار کنونی می پذیرند، لازم است پاسخ دهند چطور ممکن است تغییر سالشمار باستانی به امروزی را بپذیرند. اما تغییر روزهای جشن باستانی به امروز را نه؟
فراموش نکنیم که در گذشته هر روز از ماه در نزد نیاکانمان، نامی داشت. بنابراین با تغییر سال شمار باستانی به امروزی، دیگر اردیبهشت روز از ماه اردیبهشت در زمان باستان که در روز سوم اریبهشت بود، امروز دیگر سوم نیست بلکه دوم است.
از طرف دیگر معیار حقانیت و حقیقت برگزاری این جشن ها را باید در نزد کسانی جست که به حق پاسدار میراث کهن و نگهبان راستین دین زرتشتی هستند.
شادی و شادابی و راستی و درستی در جشن اردیبهشتگان، بر همه ی ملت ایران خجسته باد

(1) برگرفته از کتاب دیدی نو از دین کهن اثر دکتر فرهنگ مهر صفحه ی 206

خطاب به خانم مریم قجر عضدانلو




خطاب به خانم مریم قجر عضدانلو

کل اگر طبیب بودی سر خود دوا نمودی
خانم مریم قجر عضدانلو!

شما بهتر است همراه شوهر خوانده تان مسعود رجوی، زندانیان اسیر در لیبرتی عراق را که سالها جوانی شان را در چنگال زندگی کش و زندگانی سوز خودتان، اسیر کردید، آزاد کنید نه اینکه شلی پا را به غمزه رفع کنید و با فرا فکنی برای زندانیان داخل ایران دل بسوزانید.
معنی اش این است که:
ترا که خانه نیین است
بازی نه این است
برو سر خود دوا کن که بیشمار جنایت و خیانت و کشتار و اسارات فرزندان ایرانزمین را در کنار شوهرخوانده ات در پرونده داری
یادتون باشد، کسی که در اتاق شیشه ای زندگی می کند، به خانه ی دیگران سنک پرتاب نمی کند
احمد پناهنده

۱۳۹۳ فروردین ۲۷, چهارشنبه

چرا باید مردم از حق و حقوقشان بگذرند؟



چرا باید مردم از حق و حقوقشان بگذرند؟

در خبرها آمده است که ابراهیم یزدی و محمد خاتمی به نمایندگی از دار و دسته ی ضد ایرانی و ضد کرامت انسانی، از مردم خواسته اند که برای کمک به دولت اسلامی ِ ایرانی کش ِ حسن روحانی، از یارانه شان چشم بپوشند تا دولت حس روحانی بتواند بیشتر فرزندان ایران زمین را اعدام و کشور ایران را به سوی فرو پاشی نزدیک و نزدیکتر کند.
اما نمی دانند که ملت ایران نه اینکه از این حق خودشان نمی گذرند بلکه سودای سرنگونی تمام عیار حکومت اسلامی را در این بحران جهانی در سر دارند.
و پرسیدنی است که چرا باید مردم از حق و حقوق و نان سر سفره ی خود و فرزندان خود بگذرند تا ملاها و مکلاهای اسلامی هر روز نسبت به روز قبلش فربه تر بشوند و سپس با دشنه ی اسلامی، خانوادهای ایرانی و فرزندان ایرانزمین را قتل عام کننند؟
از این جهت است که ترس ِ به گور سپرده شدن حکومت اسلامی با همه ی نحله ها و نگاه ها، آنها را به هراس وا داشته است تا با این مظلوم نمایی و ریش گرو گذاشتن، مردم را از تصمیم خودشان باز دارند.
و به باور من کلید حسن روحانی نه اینکه گره ای از گره های بی شمار حکومت اسلامی را نگشوده است بلکه به نظر می رسد که کلیدش، قفل سرنگونی حکومت اسلامی را باز کرده است.
باشد که ملت ایران در بحرانی که سرتا پای حکومت اسلامی را در خود فرو برده و همچنین بحران منطقه ای و جهانی، از فرصت به دست آمده استفاده کنند و طومار اسلام را در هر شکل و هر طیفی، برای همیشه در همه بپیچند و به خویشتن ایرانی خود گره بخورند.
چنین باد
احمد پناهنده

۱۳۹۳ فروردین ۲۶, سه‌شنبه

هشدار به جوامع جهانی و بویژه ملت بزرگ ایران



هشدار به جوامع جهانی و بویژه ملت بزرگ ایران

وقت آن رسیده است که کشورهای جهان آزاد و بویژه ملت بزرگ ایران، محترمانه تمامی ِ شهروندان روسی زبان را از کشورشان اخراج کنند تا مبادا، پوتین با این بهانه که چون جان و زندگی شهروندان روسی و یا روسی زبانان در خطر است، نیروی نظامی به این کشورها وارد کند و قسمتی از خاکشان را جدا نماید.
یادمان باشد ما ایرانیان از این همسایه ی بی پرنسیب و متجاوز، زخم هایی عمیقی در جای جای تن و و روح و تاریخ ِجغرافیایمان داریم.
چه زمانی که تزارها حکومت می کردند و چه زمانی که لنین ها و استالین ها در قامت کشور شوراها به تجاوز ادامه می دادند و چه زمانی که شوروی مردار شد و پوتین به قدرت رسید.
نمونه ی اخیر، بلعیدن از سهم پنجاه درصدی ایران از دریای خزر توسط حکومت متجاوز پوتین است که امروزه به زیر 13 درصد رسیده است.
هشیار باشیم تا مبادا بیش از این سرزمین اهورایی مان توسط متجاوزان روسی بلعیده شود.
احمد پناهنده

۱۳۹۳ فروردین ۲۵, دوشنبه

زنجیرها را آماده کنید




زنجیرها را آماده کنید

" من یک موی محمدبن عبدالله را به ۱۰۰ تا کوروش، داریوش، خشایار، تخت جمشید و ایران و گذشته آن نمی‌دهم "
""  گذشته من با محمد بن عبدالله (ص) پیوند می‌خورد
عبارات و تراوشات فکری بالا از خامه و ذهن علیل و پوسیده و نم گرفته فردی بنام صادق زیبا کلام یا به اصطلاح استاد علوم سیاسی دانشگاه حکومت اسلامی چکیده است که آسمان و هوای ایرانزمین را آلوده کرده است.
به نظر می رسد برای کمک به این " استاد " باید زنجیرها را آماده کرد و محکم به گردن و دست و پایش بست و او را کشان کشان بر سر ِ گور یکی از امامان شیعه ی دلبسته اش رساند و انتهای زنجیر را با میخ طویله، در گور امامش فرو برد و دورش را هم خط کشید تا شاید با کرامت نداشته امامش شفا پیدا کند.
بارها گفتم و نوشتم که هیچ بنی بشر اسلامی، با تفکر اسلامی و شیعه ی اثناعشری نمی تواند در چهارچوب و معیار تعریف شده انسان با وجدان و با اخلاق بگنجد و فردی انسان دوست و وطن دوست باشد.
البته انسان های مذهبی چه اسلامی و چه از ادیان دیگر، اگر از علقه های مذهبی و دینی خودشان برای ارضا و صفای درونشان استفاده کنند و دین و مذهب را با سیاست نیامیزند، شامل تعریف و نگاه بالا نمی شود.
زیرا بسیارانی هستند که باورمند به عقیده ای هستند و در خلوت خودشان با خدایشان راز و نیاز می کنند و فرایض دینی شان را بی هیچ آزاری به دیگران، انجام می دهند و یا به جای می آورند.
ولی این به اصطلاح استاد علوم سیاسی مورد نظر، مطمئنن از طیف کسانی است که دین را با سیاست و تا خصوصی ترین اعمال و زندگی روزمره ی انسانها می آمیزد و آنان را به صفت ِ بی مقدار امت پایین می کشند و بر گرده شان سوار می شوند.
و ایدون چنین نپنداریم که فقط تفکر آخونذهای حجره نشین، نم گرفته و ضد انسانی و ضد وطنی است. بلکه باید چنین پنداشت که از کروب تا میکروب، همه ی آنانیکه اسلامی فکر می کنند و دین را با سیاست و عملکرد روزمره ی اجتماعی انسانها می آمیزنتد ، افکارشان ضد انسانی و ضد وطنی است.
صادق زیبا کلام نمونه اخیرش است و بیش از او همه ی آخوندهای نمور گرفته ی حجره ها و شخصیت های مکلای اسلامی چون شریعتی و سروش و مهاجرانی و گنجی و سازمانهایی چون مجاهدین خلق و و و از این قماش بودند و هستند
کسی که تار موی یک فرد بیگانه چون محمد عرب که عقبه اش با الهام از همین فرد بر ایران و مصر و کشورهای صاحب ِ تمدن ِ مدرن و با فرهنگ انسانی تاختند و ویران کردند و ملت شان را اسیر و زبون و به خواری گروگان گرفتند، به صد تا ایران گذشته و کورش و داریوش و خشایار شاه و تخت جمشید نمی دهد، می تواند ایرانی باشد و هوای ِ ایران را نفس بکشد؟
به باور من چنین آدم هایی از هر بیگانه ی متجاوز، پست تر و پست فطرت تر و ضد ایرانی تر و ضد ملت ایران هستند
تا نظر شما مخاطبین چه باشد؟
ای تفو بر تو ای به اصطلاح استاد علوم سیاسی دانشگاه اسلامی حکومت اسلامی، تفو
احمد پناهنده

۱۳۹۳ فروردین ۲۳, شنبه

پیشنهاد برای ممنوعیت فعالیت های کمونیستها در اکراین



پیشنهاد برای ممنوعیت فعالیت های کمونیستها در اکراین

کمونیستها در جای جای این گیتی نشان داده اند که ضد وطن و ضد کرامت انسانی و ضد ازادی و دموکراسی و آرامش اجتماعی هستند
کمونیست ها آن روی سکه ی فاشیست ها هستند که هیچ ارزشی برای آزادی و احترام به قانون و کرامت انسانی قائل نیستند
و امروز در کشور اکراین، کمونیست ها به جای اینکه از جای جای خاک و ملت اکراین دفاع کنند، در جدا کردن وصله ی تن اکراین در کنار روسیه ی متجاوز قرار گرفتند و گستاخانه در مجلس از این موضع بغایت ضد وطنی شان دفاع می کنند
و عجبا که برای مشروعیت بخشیدن به اعمال ننگینشان در جدایی کریمه، شلی پا را به غمزه رفع می کنند و های و هوی بی مقدار راه می اندازند که فاشیست ها سبب ساز این شرایط برای اکراین شدند
فراموش نکنیم که همین کمونیست های وطنی در کودتای مصدق السلطنه در 25 امرداد سال 1332، حتا مصدق السلطنه را دور زدند و با شعار جمهوری دموکراتیک خلق، جای جای تهران و شهرهای بزرگ ایران را ویران کردند و به آتش کشیدند
و قصد آن داشتند که با افسران نفوذی و توده ای، کودتایی علیه کودتای مصدق السلطنه راه بیاندازند
و دریغا که امروز این عمل بغایت ضد ملی در اکراین توسط کمونیست ها راه اندازی شده است تا از این طریق به پوتین ولیمه بدهند مثل سالهای 1967 در مجارستان و چکسلواکی، با تجاوز نظامی، اکراین را اشغال کنند
باشد که تمامی مردمان جهان و سازمانها و احزاب و بویژه دولتمردان دنیای آزاد به هوش باشند که نگذارند سالهای تجاوز روسیه تکرار گردد و جنگی دیگر جهان را در خود بسوزاند
و به سهم خود از دولت و ملت اکراین می خواهم که از همین امروز با گذراندن لایحه ای در مجلس، هرگونه فعالیت کمونیست ها را در اکراین ممنوع اعلام کنند
مگر اینکه در عمل نشان دهند به چهارچوب ارضی و آبی کراین احترام می گذارند

احمد پناهنده

۱۳۹۳ فروردین ۲۲, جمعه

ریحانه گلی ست برای بوئیدن نه پرپر شدن



ریحانه گلی ست برای بوئیدن نه پرپر شدن

مهم نیست که ریحانه در حکومت اسلامی جرمی مرتکب شده است، بلکه مهمتر این است که بدانیم، تمامی حکومت اسلامی با همه ی کارگزارانشان، سراپا مجرم هستند و با جرم و جنایت دنبال شکار انسانیت، کرامت، اخلاق و بویژه حیثیت، فضیلت و ارجمندی زنان هستند.
و اگر مرتضی خواست در زیر چتر حمایتی ِ حکومت اسلامی، تن جوان ریحانه را به حیله و نیرنگ مورد تجاوز قرار دهد و ریحانه از کرامت و حیثیتش دفاع کرد و در این دفاع، مرتضی مقتول شد، نباید ریحانه را بتنهایی مجرم شناخت بلکه باید جرم را در قوانینی دید که این شرایط را برای مردان ِ هرزه ی اسلامی فراهم می کند.
هرچند عملکرد ریحانه در دفاع از کرامت و حیثیت انسانی خود، مجازات دارد اما به یقین مجازاتش از دست دادن زندگی و جوانی نیست.
و اگر قرار باشد کسی را اعدام کنند باید حکومت اسلامی را با قوانین ضد انسانی اش اعدام کرد.
هرچند من با اعدام در هر شکلی مخالف هستم.
معنی این سخن این است که مجازات ریحانه، اعدام نیست
باشد که همه ی ملت ایران یک صدا، همراه با نهاد های حقوق بشری و سازمان های بین المللی اجازه ندهند گل زندگی ریحانه را پرپر کنند.
چنین باد
احمد پناهنده