۱۳۹۷ شهریور ۹, جمعه

چکامه ی خون و جنون




Bild könnte enthalten: im Freien
 
چکامه ی خون و جنون

مقدمه

می دانیم که ماه امرداد و شهریور ماه هر سال، یاد آور ِ خاطره ی تلخ و ویرانگر ِوجدان های زلال و ارجمند ایرانی در تاریخ حکومت ِ انسان کُش و ایران بر باده اسلامیون تبهکار است.
فاجعه ای که در همه ی تاریخ ایران، همتایش موجود نیست و اگر هم باشد باز شمشیر خونریز اسلام است که به دست اسلامیون- تبهکار، در همه رنگش- و البته با همکاری و همیاری بیگانه پرستان کمونیستی و خیانت نا ایرانیان ِ ایرانی نما، زندگی ِ ایرانی را سر بریده و جای جای وطن را خونین و ویران کرده اند.
مایل هستم بگویم که البته قصد ِ من در این مقدمه این نیست که چونان کربلاییان بیست و هشت امرداد و سینه زنان عاشورایی ِ عرب پرستان، اشک ِ بی مقدار بریزم و گریبان چاک کنم.
بلکه می خواهم عملکرد تبهکارانه ِ همه ی آنهاییکه در سر بریدن امیران و پایورران نظام گذشته چون هرزه گان و دلقگان تاریخ، به شادی و شعف و پایکوبی کردند و پیکرهایشان را، در رودخانه ی خون ِ جاری ِ رادمردان تاریخ ایران، به رقص و دست افشانی، تکان دادند و سپس در کنار همین قداره به دستان اسلامیون تبهکار، غنچه های باغ ِ پر گل ایرانزمین را که هنوز خنده ای به لب باز نکرده بودند، پر پر کردند، برای تاریخ ایران و نسل جوان امروز و فردا گزارش کنم.
زیرا قرار نیست که ما ایرانیها زانوی غم در بغل بگیریم و چونان عاشوراییان بر سینه و سرمان بکوبیم و فرهنگ بیابانگردی را رواج دهیم.
و اگر هم یادی از آن گلهای پرپر شده می کنیم به این خاطر است که کینه ها و خوی ِ حیوانی ِ زندگی کُشی را که همین اسلام تبهکار و فرهنگش و همچنین مکتب کمونیست، در جان و جهان ما زنگار بستند، از خود بشوییم و درونمان را با فرهنگ تسامع طلب و روادار ِ ایرانی صیقل بزنیم.
زیرا سراسر زندگی نیاکانمان، بر بستر ِ شادخواری وُ شادخوانی وُ شادگویی وُ شاد رقصی، سفره ی شادمانی پهن کرده بود و غم را در سرسرای ِ کاشانه شان مکانی نبوده است و حتا در مرگ ِ عزیزان از دست رفته شان لباس سپید می پوشیدند و باور داشتند که باید شادی فرو خفته- در عزیز از دست رفته را- در زنده گان شکوفا کرد .
و شگفتا که این همکاران دیروزی و حتا امروزی حکومت تبهکتر اسلامی برای سرپوش گذاشتن بر جنایت خودشان که در آن سالها، بدون هیچ شرم وُ عذاب ِ وجدانی، دسته دسته جوانان ِ گل خورده ی نا آگاه را برای بدست آوردن ” گندم ری ” به دژخیمان معرفی می کردند و یا محل زندگی شان را سخاوتمندانه لو می دادند، سالگرد برگزار می کنند. بدون اینکه زانوی ادب بر زمین بسایند و از گذشته ی ناشاد و سراسر جنایت آمیزشان در برایر تاریخ و در برابر از دست رفتگان و خانواده هایشان پوزش بطلبند.
این چکامه در رابطه با افشای عملکرد ِ جنایتکارانه ی ان گروه های همکار و آتش بیار حکومت تبهکار اسلامی در آن سالهای کُشتار ِ جنون و خون و همچنین در هیاهوی ِ سینه زنان ِ همین مرگ سالاران، در دوازده سال گذشته سروده شده است که پس از سالها همکاری با مرگ اندیشان، زندگی را داوطلبانه به دار می کشیدند.
و سپس برای رسیدن به ” گندم ری ” از هیچ جنایتی خم بر ابرو نمی آوردند که هیچ، حتا در ارگانها ی رسانه ای شان افتخار می کردند که در کنار ِ مرگ اندیشان، ” ضد انقلابیون ” را سر می بریدند و یا آنها را زنده زنده به آدمخوارن حکومت اسلامی تحویل می دادند.
امروز اما به جای عذرخواهی از تاریخ و ملت شریف و ارجمند ایران، بی شرمانه مدعی می شوند که آنها اولین سازمان و یا رسانه ای بودند که این جنایت را افشا کردند.
این قلم معتقد است که همه ی آنهاییکه که در کمال نا آگاهی، بازیچه ی مشتی قدرت پرست ِ تبهکار قرار گرفته بودند، اگر همراه ِ سازمان متبوعشان به قدرت می رسیدند، همان می کردند که حکومت اسلامی تبهکار بر سرشان آورده است.
در اینجا ضمن محکوم کردن ِ آن جنایات ِ هولناک ِ حکومت تبهکار اسلامی و احساس همدردی با خانواده های داغدار ِ قربانیان- در کنارش- عملکرد سیاه این گروه ها و سازمانها را با صراحت و شجاعت بر ای مردم شریف ایران و بویژه جوانان گزارش می کند.

چکامه ی خون وُ جنون

و راستی چرا کشته شدند
به چه گناهی؟
چرا کشتند؟
به چه برهانی؟
مگر آنها
همه ی آنها
از پیر و ُجوان
و سرکرده هایشان
نمی خواستند، انقلاب؟
مگر، در آن هیاهوی ِ جنون و خون
با دهانی از کف
نعره ی ِ نابودی ِ خویشتن را
با شعار ِ مرگ بر خود
فریاد نکردند؟
مگر با داس وُ تبر و چکُش
بر سر مردم و خویشتن ِ بی مقدارشان، نکوبیدند؟
مگر با اسلحه ی مرگ
پاسبان و ژاندارم نکشتند؟
مگر همین آخوندها ی خونریز را
بر شانه هایشان بالا نبردند؟
مگر ارتجاعمرد ِ قرن را
پدر
امام
خطاب نکردند؟
مگر کشف نکردند
سوسیالیسم با اسلام، یکی است؟
مگر، سراسیمه
به پای ِ درخت سیب نشتافتند؟
مگر، فریاد نکردند
دیو، چو رفت وُ
فرشته در آمد؟
مگر
قهقهه ی مستانه سر ندادند؟
و در کشتار امیران و پایوران ِ پادشاهی
شادی نکردند؟
مگر عربده ی ضد امپریالیستی نکشیدند؟
مگر در جنایت ِ جنون و خون ِ کشتار شصت
با ارتجاعمرد زمان همکاری نکردند؟
مگر همین تعداد که در تابستان سیاه، به خون نشستند
اکثریشان را لو نداده بودند؟
مگر . . .
مگر . . .
مگر . . .
چه شد
که امروز، شماها
با شما هایم
با شما هایی
که بر مرگ سلام می کردید
و زندگی را خوار
سالگرد بر گزار می کنید
که به کمک شما قربانی شدند؟
مگر شماها شریک جرم نیستید؟
آری
شما
همه ی شما
مگر، دشنه ی اسلامیون تبهکار را تیز نکردید
تا گلوی ِ نازک ِ غنچه های ایرانی را
خون جاری کنند؟
مگر
در همان هیاهوی بهمن سیاه
حقانیت را سر نبریدید؟
حقانیت را دفن نکردید؟
و نا حقی، از قعر ِ تاریخ
بر شانه های مردم ایران
بر سریر ایران
بر سرزمین ایران
سوار نکردید؟
آری
شما دیروز
تیغ به دستش دادید
تا رقیبتان را، از میان بردارد
و سپس، این تیغ
گردنتان را نشانه رفت
و شک نکنید
اگر شماها
و هر کدام از شماها
حاکم می شدید
همین می کردید
که برسرتان آمد
زیرا فاقد حقانیت بودید و هستید
نه امروز
بلکه فردا
و فردا های فردا، هم
حقانیت را فاقدید

***

وقت آن است
به زندگی، درود بگویید
زندگی را، باور کنید
به زندگی، احترام بگذارید
خم شوید، خاضعانه
در برابر تاریخ
در برابر ملت ایران
زمین ادب ببوسید
و در پیشگاه مردم
از گذشته ی ناشاد خود
پوزش بخواهید
و پوزش بخواهید
از این همه ظلمی که
بر تاریخ
بر مردم
بر خودتان
بر خویشانتان
بر زن و فرزند
بر فرهنگ
و
تمامی ایران کردید
و خدمتی که، به بیگانه رساندید
و از خود
. از ایرانیت ِ خود
بیگانه شدید

نویسنده و سراینده: احمد پناهنده ( الف. لبخند لنگرودی )

۱۳۹۷ شهریور ۷, چهارشنبه

پیام ِ قتل ِ عام ِتابستان ِ 67


Bild könnte enthalten: 1 Person

پیام ِ قتل ِ عام ِتابستان ِ 67

احمد پناهنده

پیش درآمد

این روزها در میانه ی ماه امرداد و همچنین شهریور ماه، سالگرد ِ قتل ِ عام ِ جوانان، از دختر و پسر و میانسالان از زن و مرد ِ ایرانزمین، به دست ِ دژخیمان ِ حکومت تبهکار اسلامی است که چونان اعراب ِ خونریز ِ دوره ی جاهیلیت، غنچه ها و شاخه های جوان ِ سبز ِ درخت ِ پر تراوت ِ ایران را بریدند و پرپر کردند.
و داغ ِ جگر سوز و زندگی ِ سراسر درد و رنج را بر دل ِ مادران و پدران و خویشان گذاشتند.
و راستی چرا؟
چرا باید زندگی را می کشتند و همچنان بکشند؟
آیا آنانی که کشته شدند، به زندگی باور داشتند و یا به زنده بودن و زندگی غیر خودی، احترام می گذاشتند؟
و یا آنانی که زندگی را کشتند، زندگی را ارج می نهادند و می نهند؟
با یک نگاه ِ عمیق به عملکرد ِ هر دو سو، چه آنانیکه زندگی را کشتند و چه آنانیکه زندگی از آنان سلب شد، به لحاظ عقیده و مرام از هیچگونه حقانیتی برخوردار نبودند و نیستند.
زیرا این هر دو سوی عدم ِ حقانیت، در غوغای ِ غائله ی منتهی به بهمن ِ سیاه سال 57 و پیش از آن، نه به زنده بودن خود اهمیت می دادند و نه به زندگی و زنده بودن دیگران احترام می گذاشتند.
هر دو سو، عقیده و مرامشان نیهیلیست بود و می کشتند تا کشته شوند.
امروز هم، چه آنانیکه در قدرت هستند، زندگی را می کشند و چه آنانیکه دستشان از قدرت کوتاه است، برای زندگی خود و مردم، پشیزی ارزش قائل هستند.
تابستان سیاه سال 67 ، انتقامی کور و جنون آسا از کسانی بود که بی دفاع و بی پناه در سیاه چالهای قرون وسطایی ِ حکومت تبهکار اسلامی، محکومیت خودشان را می گذراندند.
و اگر در این ماجرا، قربانی دست برتر می داشت، همان می کرد که برسرشان آوردند.
زیرا مرامشان و وجودشان ضد مرام دیگری و نفی وجودی یکدیگر بود.
اگر نیک بنگریم، جدالشان با یکدیگر هیچ نفعی به حال ایران و ملت ایران نداشت. کما اینکه دیروز هم جدالشان با نظام گذشته جزء زیان، نفعی به حال ایران و مردم ایران نداشت و همچنان ندارد.
یکی تعرض می کرد تا سوار قدرت شود و خود دمار از روزگار مخالفین در آورد و در این تعرض برایش فرقی نمی کرد که چه تعداد کشته شوند و یا در یک جنگ داخلی هست و نیست مملکت بر باد رود.
در این میان نیروهای ِ تروریستِ دیروزی از نوع ِ کمونیستی، در کنار رفقای ایدئولوژیکشان که سر در دامن بیگانه داشتند، برای ضربه فنی کردن رقیب خود ( بخوان مجاهدین )، در کنار آخوندهای حاکم قرار گرفتند و هر آنچه در توان داشتند، بکار گرفتند تا هر چه بیشتر از رقیب تلف کنند و یا با معرفی و لو دادن جوانان ِ نشریه و یا اعلامیه خوان، آنان را به بند بکشند تا پس از نابودی رقیب- خود- میدان ِ تعرض ِ گشادتری پیدا کنند و حکومت آخوندهای تبهکار را چون شبیخون بلشویکها در روسیه، ساقط کنند و سپس در آغاز، سران آخوندهای تبهکار را گردن بزنند و بعد هر آنکه با مرامشان همخوانی نداشت به اردوگاه مرگ بفرستند.
فراموش نکنیم که اکثریت زندانیانی که در تابستان ِ سال 67 قتل عام شدند، زندانیانی بودند که به کمک همین نیروهای ِ نماز گزار به سمت کرملین، به حکومت تبهکار اسلامی معرفی شدند و یا خود در گرفتار کردن آنها فعالانه دست داشتند.

***
فرو کشیدن کشتار جوانان و مردم ایران فقط به قتل عام تابستان سال 67 به همان میزان جنایت است که حکومت تبهکار اسلامی در قتل عام سال 67 مرتکب شد.
به عبارت دیگر سنگر گرفتن در پشت جنایت کشتار سال 67 و ندیده انگاشتن ِ کشتار حکومت تبهکار اسلامی از آغاز تا تابستان سال 67 و پس از آن، فرار از عملکرد جنایتکارانه و خیانتکارانه ی خود و همچنین تبرئه ی خویش است.
باید برای ثبت در تاریخ نوشت و فریاد کرد که کشتار امیران و پایوران نظام پادشاهی در هیاهوی انقلاب و قهقهه ی آدمکشان در همه رنگش به همان میزان جنایت و خیانت بوده است که این جنایت در تابستان سال 67 اتفاق افتاد.
باید فریاد زد که کشتار جنایتکارانه ی جوانان از خرداد سال 60 به این سو و همکاری در این قتل و کشتار به همان میزان جنایت و خیانت بوده است که این جنایت در تابستان سال 67 اتفاق افتاد.
و طنز روزگار امروز در این است که همکاران ِ دیروزی و حتی امروزی ِ حکومت تبهکار اسلامی، در کشتار فرزندان ایرانزمین، امروز مراسم یاد بود برای قتل عام زندانیان تابستان سال 67 برگزار می کنند.
ایکاش ذره ای وجدان و انصاف می داشتند و در همان آغاز مراسم در پیشگاه مردم ایران، زانوی ادب به زمین می ساییدند و از عملکرد جنایتکارانه و ناشاد ِ خودشان از آنان عذرخواهی می کردند.

مقدمه

از آن شهریور سال 1367 تا این شهریور، سی سال سال می گذرد و ما هر ساله یادی از رفتگان این فاجعه سیاه و ضد بشری می کنیم و شقاوت حیوانی رژیم تبهکار اسلامی را بار دیگر برای دیگران رونویسی می کنیم.
اما کمتر دیده شده است که عزاداران و یا یادآوران ِ آن روزهای خون و جنون، به پیام این فاجعه سنگین وسیاه اشاره ای کرده باشند.
سراسر مطلب، پیام و حرف و حدیثشان شور و فتور بی مایه ومظلوم نمایی بی پایه است. چنین افراد و یا گروههایی برای فرار از بار مسئولیتی که خود در بر کشیدن این رژیم سفّاک و تبهکار سهیم بودند و بعد تیغ بدستشان دادند تا سر شوریده دلان و وطندوستان را ببرند، امروز مصیبتی دلخراش و خرد آزار را آواز می دهند اما نمی اندیشند که اگر خود به قدرت می رسیدند چه ها که نمی کردند.
بی گفتگو زمان آن لحظه فرا رسیده است که این افراد و یا نیروهها، در کمال خضوع در پیشگاه ملت بزرگ ایران زانو بزنند و زمین ادب را ببوسند و انتقادی از سر خیرخواهی از خود و از عملکرد خود به لب تر کنند و از گذشته ناشاد و نا شکیبای خود درس عبرت بگیرند.

عبور از آن منجلاب تیرگی و خشم و کینه کور ِ بی غرور و بی فروغ ِ گذشته، که انبانی از جنون و جهالت و خون را در ذهن و جان خود تلنبار کرده بودند می تواند آنان را کمی پالایش کند تا از پس این پالودگی آغوش بگشایند و به سمت نیروهای وفادار به چهارچوب ارضی ایران و خواهان به زیر کشیدن رژیم حکومت تبهکار اسلامی در یک مبارزه مسالمت آمیز تحت عنوان نافرمانی مدنی، به رهبری شاهزاده رضا پهلوی، در جنبش و خیزش فراگیرملت ایران، آغوش بگشایند و در حد قد و قامت و وزن خود متوقّع باشند.

پیام ِ شهریور ِ سال 1367

در یک کلام کشتار وحشیانه و ضد بشری جنایتکاران تبهکار اسلامی ِحاکم، بر مرز و بوم ایرانزمین، تقاص اتودینامیکی و یا درون جوش گروهایی است که بر طبل کینه و نفرت می کوبیدند و عاقبت، آتش این کینه و نفرت بر خرمن هستی شان شعله ور شد و نسلی از انسانهای نا آگاه امّا پر غرور را در کام خود کشید.
و این منطقی است که از دل انقلاب بیرون می آید و به عبارت دیگر- انقلاب- فرزندان خود را می بلعد. انقلابی که کور است وُ کر و فقط ویرانی و خرابی را طالب است، از آن چه انتظار می رود که پیام آور صلح و دوستی و یگانگی و چند صدایی باشد. کافی است در این باره به کشورهایی که انقلاب کردند، بنگریم که چگونه فرزندان انقلاب را سر بریدند؟
روسیه شوروی پیش چشم ما است و در تاریخ و گزارشهای پس از فروپاشی کمونیسم، خواندیم که با چه قساوتی نزدیکترین یاران و بعضاً رهبران انقلاب را شقه شقه نمودند و میلیون ها انسان پاکدل ولی ناآگاه و ایده آلیست را در یخبتدان جهنم سیبری تلف کردند.

تاریخ گواهی می دهد که بعضی از نا ایرانیان ِ به ظاهر ایرانی که سرسپردگی خودشان را به پیشگاه رفیق استالین جنایتکار به نحو شایسته ای انجام داده بودند، با این وجود مورد خشم وغضب استالین جانی قرار گرفتند و به فجیع ترین شکلی کشته شدند. نمونه اش احسان الله خان دوستدار، سلطان زاده، نیک بین، بی ریا، پیشه وری و... است که ازعاقبت وطنفروشی، چیزی جزء حرمان و سرگشتگی و استغاثه به درگاه استالین، نصیبشان نگشت.

چین مائو را بنگرید که چگونه تحت نام انقلاب فرهنگی میلیونها نفر از یاران انقلاب را بدون کوچکترین ناراحتی وجدان، نیست و نابود کرد و هر گونه صدایی را در گلو خفه کرد.
پُل پوت کامبوج را ببینید که هزاران نفر را به جرم زندگی کردن و زیر بار ایدئولوژی تکصدایی نرفتن، جمجمه شان را متلاشی کرد.
کوبا، کره شمالی، عراق صدام حسین، سوریه آل اسد و...از همین مسیر عبور کردند و می کنند. اسلام ِ انقلابی- در ایران- جزء این نمی توانست باشد و پر واضح است که درجریان " انقلاب شکوهمند اسلامی " هر نیرویی که قدرت را کسب می کرد، همین می کرد که جنایت کاران حکومت تبهکار اسلامی کردند وُ می کنند. زیرا همواره در یک جنگ خونین عقیدتی، آن نیرویی که غالب می شود، نیروهای مغلوب را یا به تمکین وامیدارد و یا با تیغ، آنان را از میدان بدر می کند. بنابراین جا دارد که هر نیرویی پیام ِ رهایی بخش را از کشتار سال 67 کسب کنند و به جای ناله و شیون، کینه را از دل خود بیرون کنند و جای آن عشق بنشانند، عشق به زندگی، عشق به انسان، عشق به شور وشیدایی و عشق به رسوایی ِ عشق به سالاری و ارجمندی و کرامت و فضیلت انسانی.

پیام شهریور ماه سال 1367 ، پیام مصیبت و ناله نیست بلکه پیام تَرَک برداشتن دیوار گچ گرفته ذهنی است که درآن گرفتار هستیم. پیام هشداری است که به خود آییم و از کینه و نفرت نسبت به یکدیگر دوری گزینیم و عشق و مهر را در دلمان بکاریم.
آیا گزافه است که بگوییم، در سیستم پادشاهی گذشته ما کینه کاشتیم و سپس ظلم درو کردیم؟
جامعه ای که در آن علی رغم محدودیت ها در بعضی از عرصه ها، با جوامع جهان آزاد هماهنگ بود و شادی و شور نشاط انگیز ِ بی همتا به زندگی، در جای جای جان جهان ِ ایرانزمین، جلوه ای از حیات ِ باورمند به آینده ای درخشان را در چهره ها نوید میداد.
امّا ما با الهام از " بهشت بَرَین زحمتکشان " داس و چکش و تَبَر برداشتیم و سلاح در دست گرفتیم و کینه و نفرت در دلها کاشتیم و بنای زندگی و عشق به ایران را که با خون ِ جگر ِ ایراندوستان ساخته شده بود، ویران کردیم. دولتمردان نظام پادشاهی را کُشتیم و بر اجسادشان، شادی و پایکوبی کردیم و تشویق کردیم که خون جاری کنند و بعد در دشتی از خون، ارتجاع سیاه دل را از قرون اعصار بیرون کشیدیم و بر سرمان نشاندیم و تیغ بر دستش دادیم که هر گونه عشق کاشته شده و زندگی بنا شده در سال های شکوفایی ایران را درو کند و جایش نفرت بکارد. و این است عاقبت همان نفرت که هستی یاران دیروز انقلاب را سوزاند. و مطمئن باشیم که اگر ما در این جنگ قدرت، دست بالاتر را می داشتیم، همان می کردیم که جانوران وحوش حکومت تبهکار اسلامی انجام می دهند.

حال برای روشن شدن افکار روشنفکران ِ دوران پادشاهی که زندگی را می کشتند تا نفرت در دلشان زبانه بکشد چند نقل ِ قول را با هم می خوانیم تا عمق چنین تفکراتی بر همگان روشن گردد و بعد به این درک قاطع برسیم که آنها در صورت گرفتن قدرت سیاسی همان می کردند که امروز، حکومت تبهکار اسلامی می کند.

" ما از قبل از شروع فعالیت تشکیلاتی مان، بتدریج در فکر تقویت روحیه مقاومت و سخت کوشی و تسلیم نشدن در برابر ناملایمات و غیره بودیم. بعد از عضویت در گروه، این روحیه بیشتر در ما تقویت شد. به عنوان مثال من برای تقویت تحمل در برابر سختی های احتمالی تصمیم گرفتم که بدون هیچ گونه بالش و یا متکائی بخوابم. تا آنجا که ممکن است از تشک استفاده نکنم. می کوشیدم مقاومتم را در برابر گرسنگی و تشنگی بالا ببرم. ما تلاش می کردیم وسوسه های زندگی و اندیشه به خود را هر چه بیشتر ازخود دور کنیم...

در سال 45 احمد به دختر جوانی علاقه مند شد. این علا قه مندی به تدریج تا سر حد یک عشق دیوانه وار پیش رفت. او طبع شعر هم داشت و گاهی با مضامین سیاسی شعرهای پر احساسی می سرود. قضیه عشق احمد برای مان دردسری شده بود. به خصوص دختر هیچ زمینه سیاسی نداشت و بدتر از آن هیچ تمایلی به احمد نشان نمی داد. من با او با نرمش و مدارا برخورد می کردم. اما این قضیه هیچ راه حلی نداشت...احمد به خاطر اهداف سیاسی و مبارزاتی اش که البته هنوز شکل مشخصی هم به خود نگرفته بود، خود را از این عمیق ترین، رقیق ترین و عاطفی ترین حالت جوانی، رفته رفته کنار کشید. هر چند که هرگز از قلبش بیرون نرفت..."
مورد دیگر:
" در پائیز سال 46 عباس و رحیم و من بعد از کوه نوردی در ارتفاعات توچال در میدان تجریش منتظر اتوبوس بودیم. تازه هوا تاریک شده بود. خسته در گوشه پیاده رو به کوله هایمان تکیه زدیم و به رفت و آمد مردم که بیشتر دختران و پسران جوان بودند به طور عادی می نگریستیم. گویا طرز نگاهم به عابران طوری بود که نظر عباس را جلب کرد و یا او مستمسکی یافت تا ما را محک بزند و یا نکته ای به ما بیاموزد. به ناگهان پرسید " نقی! نظرت نسبت به این دخترها چیست؟ " من یکه خوردم. پیش خود گمان کردم که شاید نگاه من به دختران نگاهی خریدارانه و غیر معمول بوده که مورد این سئوال قرار گرفتم. البته در آن سالها ما به ظاهر خود، به نفع شخصی و جمع کردن پول و یا ثروت توجه ای نداشتیم. حتی با این که هیچ کار غیر عادی نمی کردیم، به امر ازدواج با یک نوع بی اعتنائی و حتی تحقیر برخورد می کردیم.... این روحیات به خصوص در حال و هوای شیفتگی نسبت به آرمانهای سیاسی مان تشدید شده بود. به هر حال در مقابل سئوال عباس غافل گیر شدم. اگر بدون حضور او میان ما چنین مسائلی مطرح می شد مشکلی نبود. اما عباس به سمبل ما تبدیل شده بود. رفتار و کردار، عقاید و نظریات او برای ما ملاک و معیار بود. او با این که سالهای آخر دانشگاه را می گذرانید، تمام هوش و انرژی خویش را صرف آرمانها و افکار سیاسی و عقیدتی و تشکیلاتی کرده بود. از این لحاظ به تمایلات و دلبستگی ها و نفع شخصی خود میدان نمی داد که هیچ، بلکه بوضوح به ستیز با هر چه که اندک مانعی در راه آرمان هایش ایجاد می کرد بر می خاست.

در پاسخ سئوال عباس با مکث کوتاهی که ناشی از غافل گیرشدنم بود، با عبارتی دو پهلو گفتم نظر من به این دخترها چیزی خاصی نیست همانطوری که انسان از نگاه کردن به گل های زیبا لذت می برد، من هم به آن ها نگاه می کنم. او بدون معطلی رویش را به طرف دخترانی که در حال رفتن بودند کرد و گفت " من از اینها متنفرم!! و هیچ گاه دوست ندارم به اینها نگاه کنم. من از هر چه که مانع راه هدف ها و عقایدمان باشد متنفرم!"
تأکید از من است. بر گرفته از کتاب " سفر با بالهای آرزو نوشته نقی حمیدیان "

و چنین بود که در همین سازمان تروریستی ِ چریکها، احمد غلامیان لنگرودی، وقتی که رئیس آفتابه شد، همردیف و هم رزم خودش، عبدالله پنچه شاهی را که عاشق ِ ادنا ثابت در دورن تشکیلات تروریستی شان شده بود، او را به خرابه های دور از شهر مشهد برد، و دستور قتل او را صادر کرد که از پشت مورد مورد هدف قرار گرفت و کشته شد.
در واقع معنی این عمل ضد انسانی و عشق این است که
وقتی در تشکیلات و مرامی نفرت به زیبایی و عشق، درس اول باشد
زندگی در آن جایی ندارد
حال طبق قانون احتمالات اگر چنین افرادی در جریان " انقلاب شکوهمند اسلامی " قدرت را در دست می گرفتند، همین اعمال را در شکلی دیگری انجام نمی دادند که امروز آخوندهای جنایت کار انجام می دهند؟ نگوئید نه!
زیرا کسی که از هر چه زیبائی متنفر است و نسبت به دختران زیبا که جلوه های لطافت و شیرینی زندگی را عسل وار در کام مردان می ریختند و آنان را به عشق و شور و شیدایی و رسوایی دعوت می کردند، تنفر داشته باشد، دیگر چه انتظاری است که نفرت نکارد و ظلم درو نکند و بر هر کسی که به زندگی عشق می ورزد، زندگی اش را خاموش نکند؟ کسی که برای جانش ارزش قائل نشود، چه انتظار می رود که برای جان دیگری ارزش قائل شود؟ فراموش نکنیم که تیم لنین با چنین تفکراتی به قدرت رسید و در همان آغاز خاندان رومانف را سر برید و سپس ادامه دهنده اش آن جنایت تاریخ بشری را مرتکب شد و به هیتلر گفت " زکی ".
مائو و فیدل و پل پت و... هم با چنین ایده هایی قدرت را در دست گرفتند و زندگی را کشتند و می کشند.

علی میهن دوست از اعضای مرکزیت سازمان مجاهدین خلق در دادگاه نظامی نظام گذشته در جواب دادستان که گفته بود از خودت دفاع کن که چرا سلاح بدست گرفتی و دولتمردان را ترود می کنی. گقته بود " دفاعی ندارم ولی اگر در اینجا سلاح داشتم، سینه دادستان را سوراخ سوراخ می کردم " عین همین گقته را مجاهدین و چریکهای چندی چون قاسم ارض پیما تکرار کرده بودند.

بنا براین چنین آدم هایی اگر به قدرت می رسیدند، سینه مردم و همه آنانی که با نظراتشان مخالف بودند، سوراخ سوراخ نمی کردند؟ وقتی که عناصر نوجوان مجاهدین با شستشوی مغری و گرفتار شدن در زندان تنگ ذهنی و ایدئولوژی، کمر بند انفجاری به خود می بندد و امروز یک یا چند جانی را با خود پودر می کنند. چه انتظاری است که فردا با نیروی مخالف خود نکنند. فراموش نکنیم تروریستهای امروزی که با پودر کردن جانشان، جان هزاران انسان بی گناه را به خاکستر تبدیل می کنند،اگر قدرت را بدست بگیرند، مطمئن باشیم که رحم به صغیر و کبیر نمی کنند. زیرا صدام حسین را دیدیم و حکومت اسلامی هم پیش چشم ما است.

اکنون به این نقل ِ قول توجه کنید تا روشن شود که انسان کینه ورز چقدر کور است و چگونه می تواند وقتی قدرت را کسب کرد مثل آب خوردن آدم بکشد و آن را مظهر پاکیزگی انقلاب قلمداد کند. بویژه اینکه بفهمیم که چنین فردی هنوز خود در قدرت نیست ولی چون کینه و نفرت در دلش می جوشد حاضر می شود از طریق بیعت کردن با ارتجاع زمان، آنان را نسبت به کشتار صاحب منصبان و دولتمردان و امیران نظام گذشته تشویق کند تا بتواند با دیدن خون آنان قدری تسکین پیدا کند.

حال ببینیم این فرد کینه جو در فردای پیروزی « انقلاب شکوهمند اسلامی » در مورد کشتاربی رحمانه ی امیران ارتش وبزرگان رژیم پادشاهی از جمله خانم دکتر فرّخ روی پارسا چه می گوید:

« محیط انقلاب باید با سرعت و شدت پاکیزه شود، یعنی همه دشمنان انقلاب، همه میکروب ها و سمومات موّلد عناد و ظلم باید بلافاصله و بدون کمترین درنگ، نابود شوند. انقلاب، عدالت خاص خود را دارد و عدالت انقلابی یعنی، شدت عمل هر چه بیشتر...».
آقای حاج سید جوادی! ملاحظه می کنید با این خوش رقصی برای خمینی ها و خلخالی ها نتوانستید از " گندم ری " بخورید وعاقبتِ کینه توزی و کینه خویی، دامن خود شما را گرفته و شدّت عمل عدالت انقلابی، امروز شما را پاریس گیر کرده است. در حالی که به گواهی تاریخ شما در رژیم گذشته، صدر نشسته بودید و قدر درو میکردید. آیا پاکیزه شدن محیط انقلاب با این همه کشتار و ویرانی جهت تسّلای دل داغدیده تان در سوگ کربلای 28 امرداد بوسیله احمد مختار زمان، خمینی و دنباله هایش کافی نیست و یا باز هم می خواهید به خون خواهی کربلای 28 امرداد دنبال خون خواری دیگر، بگردید تا انتقام کربلای 28 امرداد را بگیرد؟

نتیجه:

امروز باید هر فرد و یا نیرویی خود را در برابر آینه حقیقت بگذارد و افکار و اعمال خود را نسبت به گذشته و حال مورد ارزیابی قرار دهد و با رجوع به تاریخ و بررسی عقایدشان که نمود عملی شان در گوشه و کنار جوامع جهانی حکومت می کند، به این نتیجه برسند که زندگی را دوست بدارند و به زیبایی عشق بورزند. کینه و نفرت را از دل خارج کنند و جای آن عشق و مهر بنشانند. دست همدیگر را بگیرند و برای ساختن یک ایرانی آزاد و آباد و دموکراتیک از هیچ کوششی فروگزار نکنند. فراموش نکنیم که همه ما قربانی این رژیم ستمگر هستیم که بر جان و مال و ناموس و مُلک و ملت ما سوار است. بنا براین جا دارد که ما قربانیان با هر عقیده و مرامی، کینه و عداوت را بین خود به دور بریزیم و با مهر آشتی در کنار هم با یک نا فرمانی مدنی بدور از خشونت موجب شویم که مردم این پیام عشق و دوستی را در میان خودشان نهادینه کنند تا با اعتراضات مسالمت آمیز و اعتصابات سراسری و تظاهرات میلیونی، حکومت تبهکار اسلامی را در همه عرصه های اجتماعی فلج کنند و سبب شوند حکومت تبهکار اسلامی سقوط کند.
احمد پناهنده
وبلاگهای زیر را به دوستان خود معرفی کنید

www.apanahan.logspot.com
www.apanahan.wordpress.com

۱۳۹۷ شهریور ۴, یکشنبه

اسلام سیاسی در ذات خود، ضد انسانی است




Bild könnte enthalten: 1 Person, sitzt und Bart
اسلام سیاسی در ذات خود، ضد انسانی است

شک نکنید
ما اسلام تسامع طلب و روادار نداریم
هرکس به هر طریق و نگاهی، دم از یک اسلام تسامع طلب و روادار می زند، که تا کنون، جهان نزاییده است، خودش هم از همان جنس اسلام سیاسی است
کشتار دگر اندیشان و غیر خودی تحت نام اجرای شریعت اسلامی، حرف اول و آخرشان است
بیهوده نیست که اسلام ناب محمدی در زمان جاهلیت و امروز اسلام سیاسی در هر طیف و فرقی، با این حکم اداره می شود
النصر بالرعب
یعنی وحشت بیافرین و خون بریز و شکم ها را پاره کن و سرها را ببر
بعد حکومت کن
اگر تا دیروز برای خیلی از کسان، این موضوع قابل فهم بود، امروز اما می توانند، اجرای شریعت اسلام را در گروه های ضد انسانی داعش و طالبان و بوکو حرام و الشباب و جبهه النصر ببینند که چگونه به بی رحمانه ترین شکلی، زندگی انسان ها را می کشند
یعنی هم سنی ها و هم شیعیان، آنجا که قدرت را در اختیار دارند، در انسان کشی و اجرای شریعت اسلامی، هیچ فرقی با هم ندارند که هیچ بلکه، هر دو با وحشت افرینی و کشتار عریان و وحشیانه، حکومت می کنند
امروز هم آخوند عبدالحمید اسماعیل زهی، بزرگ عمامه دار بلوچستان، که نه بدار است و نه به بار
برای نخست وزیر جدید پاکستان، توصیه و حکم می فرستد که احکام شریعت اسلامی را در پاکستان اجرا کند
یعنی بکش و زبان ببر و تکه تکه کن و وحشت آفرینی کن تا اسلام ناب محمدی از نوع سنی اش، با حکم ِ النصر بالرعب حاکم شود
ای تفو بر سر و کله و ریش و عمامه و اسلام تو، تفو که فقط کشتن و زبان بریدن و وحشت آفریدن به شما یاد داده است
توضیح: این نوشته و نگاه، فقط اسلام سیاسی را نشانه رفته است که با حکم النصر بالرعب حکومت می کنند
اسلام شخصی و خصوصی که میلیون ها نفر به آن عقیده دارند و در خلوت خود، با آن به آرامش می رسند، شامل این نگاه در نوشته نمی شود
احمد پتاهنده
26 ماه اوت 2018

۱۳۹۷ شهریور ۱, پنجشنبه

به نفع اروپا نیست که رابطه ی خود با آمریکا را به نفع اسلامیون تبهکار، به هم بزند


Bild könnte enthalten: 3 Personen, Personen, die lachen
به نفع اروپا نیست که رابطه ی خود با آمریکا را به نفع اسلامیون تبهکار، به هم بزند

اروپا، قاره ای است که دشمن بی رحم و متجاوزی چون روسیه دارد که به هیچ حقوق بین المللی، پایبند نیست و فقط زبان زور می فهمد
آیا اروپای غربی که با سیستم ِ لیبرال-دموکراتیک اداره می شود،
آن زور را دارد که با روسیه ی متجاوز، کشتی بگیرد؟
به باور من خیر
از بعد از جنگ جهانی دوم و تقسیم جهان و اروپا، بین برندگان جنگ، روسیه شوروی و امروز روسیه، همیشه یک خطر بالقوه و در زمان هایی بالفعل، برای اروپای غرب بوده است
تاریخ گواهی می دهد که اگر، آمریکا از اروپای غرب پشتیبانی و هزینه نمی کرد، الان اروپای امروز وجود خارجی نداشت
به معنای دیگر
اروپای امروز، زندگی و نفس کشیدنشان را مدیون همین آمریکا هستند
بویژه آلمان که در جنگ شکست خورده بود و از آن جز ویرانه ای باقی نمانده بود
و حیرتا که امروز همین آلمان، به خاطر دو ریال سود از اسلامیون تبهکار در ایران، همه ی آن خدمات بی نظیر آمریکا را زیر پا گذاشته است و می روند که با دوری از آمریکا، اروپا را در دهان روسیه جنایتکار، فرو ببرند
بسیار خبر خوشحال کننده است که صدر اعظم آلمان، خانم آنجلا مرکل، پیشنها و نظر وزیر خارجه اش را که کارنانه حربش، جز فقر و فلاکت و نا امنی، دست آورد دیگری برای ملت آلمان نداشته است، را رد کرده و به میزان نیاز از آمریکا در این شرایط بحرانی که امنیت، حرف اول را می زند، پی برده است
به عبارت و معنای دیگر
دشمنی با آمریکا به خاطر اسلامیون تبهکار در ایران، امنیت اروپا را زیر علامت پرسش می برد.
باشد که اروپا و در راس آن آلمان از خواب غفلت و توهم و خودبزرگ بینی بیرون بیایند و در کنار آمریکا، ریشه نا امنی را در دنیا از بین ببرند که در صدر این نا امنی های جهان، حکومت تبهکار اسلامی است که باید ریشه شان در ایران خشکانده شود تا با این ریشه زدن اسلامیون تبهکار در ایران، جهان بسوی صلح و آشتی پیش برود
چنین باد
احمد پناهنده
23 ماه اوت 2018

۱۳۹۷ مرداد ۳۱, چهارشنبه

آری، ایران را پس می گیریم




Kein automatischer Alternativtext verfügbar.
آری، ایران را پس می گیریم

این اولین باری نیست که می خواهیم ایرانمان را از بیگانه پرستان ایرانی نما، پس بگیریم
اما امیدوارم که آخرین بار باشد
در مصاحبه ای که شاهزاده رضا پهلوی گفته بودند، ایران را پس می گیریم، داد و فغان اسلامیون در همه رنگ و کمونیست ها، در هر طیفی را بر انگیخت که چرا می گویید ایران را پس می گیریم؟
مگر خامنه ای و خمینی و ومشتی از این اسلامیون تبهکار و ضد ایران و ایرانی، ایرانی نیستند؟
مگر ما کمونیست های ضد منافع ایران و حتا ضد ایران و تمامیت ارضی و آبی آن، که شناسنامه ی ایرانی داریم، ایرانی نیستیم؟
در پاسخ به این پرسش ها باید بگویم که:
صرفن داشتن شناسنامه ی ایرانی و یا تولد در ایران، معنی اش این نیست که منافع ایرانی و چهارچوب ارضی و آبی ایران و تاریخ و فرهنگ آن برای آنها در الویت باشد
از این رو، شما از هر بیگانه ای ضد ایرانی تر و ضد منافع ایران و آب و خاک ایران هستید
می گویید نه؟
می گویم اگر اندکی وجدان در شما وجود دارد، به ایدئولوژی خودتان نظر بیاندازید
نه اسلام تبهکار و نه کمونیست های ضد ایران و ایرانی، کشوری را به رسمت نمی شناسد تا بخواهند داد و فغان سر دهند که چرا می گویید ایران را پس می گیریم؟
آری
تا وقتی که شما دو قبیله و طایفه که نه خاک برایتان ارزشی دارد و نه منافع ایران، غلط می کنید که می گویید ما ایرانی هستیم
شما در ردیف همان سلمان پارسی خیانتکار هستید، که در تندپیچ ِ زمان، ایران و ایرانی را به پای بیگانه قربانی کرد
امروز اشغالگران اسلام تبهکار، ایران را اشغال کرده است و تمامی حقوق انسانی و ایرانی و کرامت ایرانیان را، با تیغ برهنه ی بیگانگان، سر بریده است
و اگر شما کمونیست ها در این زمان، دست برتر از اسلام تبهکار داشتید، همان می کردید که امروز اسلام تبهکار می کند
یعنی تنها چیزی که برایتان مطرح نیست، منافع ایران و چهارچوب ارضی و آبی ایران است
می گویید نه
می گویم چرا خفه خون گرفتید که وقتی روسیه حق مسلم ایرانیان را ملاخور کرد، عکس العمل نشان ندادید؟
چه فرقی است بین شما و اسلام تبهکار؟
هر دو طایفه، با صراحت می گویم
ضد منافع ایران و ملت ایران در چهارچوب ارضی و آبی و هوایی اش هستید
آری
با این نوشته ی کوتاه ایرانمان را از اشغال بیگانه پرستان، اسلام تبهکار پس می گیریم

احمد پناهنده
22 ماه اوت 2018

۱۳۹۷ مرداد ۲۳, سه‌شنبه

سخن ِ روز هشدار به جوامع جهانی و وجدان های بیدار


Bild könnte enthalten: im Freien, Natur und Wasser
سخن ِ روز
هشدار به جوامع جهانی و وجدان های بیدار

سهم ایران از دریاچه ی مازندران، تا فروپاشی شوروی متجاوز و جنایتکار، همیشه پنجاه درصد بوده است و هست و خواهد بود
زیرا طبق قرادرداد های قانونی 1921 و 1940 این دریاچه بطور مساوی، دریاچه ی مشاع، بین ایران و شوروی تا فروپاشی اش بوده است
دریاچه ی مشاع به این معنی که که منهای سواحل در برگیرنده این دریاچه، هر آنچه در بستر و زیر بستر و آبزیان این دریاچه موجود هست و بطور جامع، همه ی تروت نهفته در دل آب و زیر بستر این دریاچه، بطور مساوی بین دو کشور تقسیم می شود و هیچ کس هم حق ندارد از این حق مشاع ایران، ملاخور کند
به معنای روشنتر، اگر بعد از فروپاشی شوروی جنایتکار و متجاوز، جمهوری های به زور پیوسته به آن، استقلال پیدا کردند، نباید سهم ایران و حق مشاع ایران از این دریاچه، مورد تجاوز قرار بگیرد
یعنی، اگر شوروی مردار شد و مُرد، باید سهم و حق مشاع این مرده و مردار، به تکه های جدا شده اش برسد نه از ملک و دارایی ایرانیان
اما شوربختانه، حکومتی که در ایران حاکم است، نه ایران را قبول دارد و نه به منافع ملت ایران اهمیت می دهد
بلکه این حکومت تبهکار، برای ماندن در قدرت، حاضر است ایران را قربانی کند
امضای کنوانسیون حقوقی دریاچه ی مازندران، در واقع در شرایط ضعف و شکننده امضا شده است تا شاید، تضمینی از روسیه بگیرد که حکومت تبهکارانه شان را در مقابل خیزش سراسری ملت ایران، حفظ کند
همچنین باید به اطلاع هموطنان و بویژه گیلانیان سرفراز و ایراندوست برسانم، که دریاچه ی مازندران، هرچند بزرگترین دریاچه ی جهان است و بعضن در نوشتارها و گفتارها، از آن دریا نام می برند
اما دریا نیست
یعنی قوانین بین المللی دریا، شامل این دریاچه نمی شود
به معنی دیگر
هرگونه توافق و یا قراردادی در مورد این دریاچه، باید حداکثر در چهارچوب قوانین و کنوانسیون های حقوقی دریاچه، تدوین و امضا شود
البته بی آنکه از حقوق مشاع ِ پنجاه درصدی خودمان، اندکی عقب نشینی کنیم
عمل خیاتکارانه ای که حکومت تبهکار اسلامی انجام داده است، حتا سفیر روسیه در در این کنوانسیون را، حیرت زده کرده است که چطور، حکومت اسلامی و ملایان، از حق پنجاه درصدی ایران و ملت ایران دست کشیدند
در پایان
و چون هنوز، مرز و بستر و میزان بهره برداری ثروت نهفته در این دریاچه، به تصویب و امضای نهایی نرسیده و جنبه ی قانونی پیدا نکرده است، بر ماست که از همین اکنون، صدای اعتراض خودمان را بی آنکه قطع شود، در گوش کر ِ حکومت تبهکار اسلامی فرو کنیم که اجازه نخواهیم داد، اندکی از منافع ملی ایران را برای بقای خودتان، به دیگران ببخشید
همجنین باید با این خیزش و اعتراضات سراسری به وجدان های آگاه و بیدار و حتا جهانیان هشدار دهیم که:
حکومت تبهکار اسلامی هیچکاه، نماینده کشور ایران و ملت ایران نبوده است و نیست
بنابراین هرگونه توافق و یا قراردادی با این حکومت تبهکار، که منافع ملت ایران و چهارچوب ارضی و آبی و هوایی آن را، نقض و تاراج کند، از نگاه ملت ایران، محلی از اعراب ندارد که هیچ، بلکه باطل است

احمد پناهنده
14 ماه اوت 2018

۱۳۹۷ مرداد ۲۲, دوشنبه

هشدار به جوامع جهانی و وجدان های بیدار



 Kein automatischer Alternativtext verfügbar.
هشدار به جوامع جهانی و وجدان های بیدار

جهانیان بدانند که حکومت تبهکار اسلامی، هیچگاه نماینده ایران و ایرانی نبوده و نیست. بنابراین هرگونه قرارداد و یا توافقی با این حکومت تبهکار اسلامی، که منافع ملت ایران و چهارچوب ارضی و آبی و هوایی را نقض و تاراج کند از نگاه ملت ایران، محلی از اعراب ندارد که هیچ، بلکه باطل است
احمد پناهنده
13 ماه اوت 2018

۱۳۹۷ مرداد ۱۵, دوشنبه

زوزه های شیخ محمد خاتمی جنایتکار



Bild könnte enthalten: 4 Personen, Personen, die stehen
زوزه های شیخ محمد خاتمی جنایتکار

آری بوی الرحمان حکومت تبهکاران اسلامی، خواب و خیال و خوراک و زنده بودن این جماعت ضد ایرانی و تبهکار را، مختل کرده است که هر یک با زبان و انشایی، زوزه های مرگبارشان را نمی توانند در گلو خفه نگه دارند
برای همین برای به عقب انداختن مرگشان که بزودی شاهدش خواهیم بود، مشتی اراجیف صدها بار تکرار شده ی خودشان را به خورد امت ابله و مردم ناآگاه می دهند تا شاید دوباره بتوانند بر دوششان سوار شوند و از آنها سواری بگیرند
زهی خیال باطل
زیرا ملت ایران از دی ماه سال گذشته نشان داده است که از همه ی جناح های حکومتی و حتا از همه نیروهای چپ کمونیستی و اسلامی و مصدقی ها که همیشه چوب زیر بغل همین حکومت تبهکاران بودند و هرباره با شیادی، خاک در چشمان مردمان ناآگاه ریختند تا این حکومت تبهکار به ازای نابودی ایران و قربانی ملت ایران، در قدرت بماند تا بیشتر ویران کند و خون بریزد، عبور کردند و به خویشتن خویش ایرانی شان گره خوردند و شعارهای ایرانگرایی چون:
رضا شاه روحت شاد
شاه برگرد شاه برگرد شاه برگرد
رضا رضا پهلوی
و ملت که شاه ندارد حساب و کتاب ندارد
سر می دهند
حال این شیخ محمد ابله و جنایتکار آمده است ملت ایران را از این می ترساند که با رفتن تبهکارانی چون خودش، کشور تجزیه می شود
خیر شیخ محمد ابله و تبهکار
ملت ایران امروز به این آگاهی رسیدند که کشور ایران با همه اقوامش، هیچکاه خواهان جدایی نیستند و زمزمه ی جدایی هم اگر بلند شود و می شود، با بودن شما در قدرت است که اینجا و آنجا از طریق افرادی که با ملت ایران سنخیت ندارند، زوزه کشیده می شود
ملت ایران در اکثریت مطلق، جز سرنگونی اسلام سیاسی و همه جنایتکارانی چون تو، تره ای به وعده های صد من و یک غاز شماها خرد نمی کند
می گویید نه؟
می گویم چشمان کورتان را باز کنید و گوش های کرتان را شنوا
تا خیرش عظیم ملت ایران از دی ماه به این سو را در جای جای ایرانزمین ببیند و شعارهای آنها را بشنوید
و تو خودت می دانی چه جنایت و خیانتی اندازه ناگرفتنی به ایران و ملت ایران و اعتماد مردم کردی
خودت می دانی که دستور کشتار دانشجویان به پاخواسته را در هیجده تیر دادی
خودت می دانی ...
پس بهتر است خفه شوید تا شاید راحت تر بمیرید
احمد پناهنده
ششم ماه اوت 2018

سد و دوازدهمین سالگرد انقلاب مشروطیت بر ملت بزرگ ایران خجسته باد





Kein automatischer Alternativtext verfügbar.
سد و دوازدهمین سالگرد انقلاب مشروطیت بر ملت بزرگ ایران خجسته باد

باشد که امسال، سال به ثمر رسیدن ادامه ی انقلاب مشروطیت و گره خوردن ایرانیان، به خویشتن ِ خویش ِ ایرانی باشد و ملت ایران بتواند، ایران سربلند را بعد از دفن تاریخی اسلام سیاسی تبهکار، در شاهراه ِ شکوفایی که رضاشاه بزرگ، آغازگرش بوده است و با رهبری خردمندانه و ایرانساز پسر ارجمندشان- محمد رضا شاه- در نوک قله ی ترقی خواهی و مدرن شدن در همه سویش، جایگاه شایسته اش را تثبت کرده بود، با حمایت همه جانبه از نوه ی رضاشاه بزرگ که امروز به تنها امید ملت ایران برای رهایی از ستم و رنج اندازه ناگرفتنی حکومت تبهکاران اسلامی و عمله و اکره شان در طیف کمونیستی و مصدقی و فرق اسلامی، در دلهای ملت ایران جا باز کرده است، به جایگاه شایسته اش در مدار ِ بالابلند ترقی و شکوفایی اخلاقی و رفاه در همه سویش، گل بکارند و جای جای ایرانزمین را گلستان و خوشبو کنند
آری
باید گفت و نوشت که:
شرممان باد که مشروطه را در خودزنی تاریخی مشتی تاریک اندیشان و کینه ورزان ضد ایرانی ِ ایرانی نما در سال 57 که از حماقت مردم ناآگاه سو استفاده کرده و بر دوششان سواره شده بودند و به پای بوسی ارتجاعمرد زمان، به پای درخت سیب در پاریس رفتند و بوسه مریدانه بر دست و پایش زدند، دار زدیم
باشد که با این خیزش ایرانگرایی ملت ایران، حکومت تبهکاران اسلامی و همه ی عمله هایشان، برای همیشه از جای جای وطنمان ایرانزمین، سرنگون و نابود گردند و ایران سربلند دوران رضاشاه بزرگ و پسر ایرانسازشان-محمد رضا شاه- به رهبری خردمندانه ی شاهزاده رضا پهلوی، سنجاق شود
چنین باد
احمد پناهنده
پنجم ماه اوت 2018

بی طرفی، خطایی است بزرگ




Bild könnte enthalten: 1 Person, im Freien
بی طرفی، خطایی است بزرگ

اگر نگوییم خیانت، اما با صدای رسا و گوش کر کن، می توانیم بگوییم که بی طرفی در این شرایط، خطایی است بزرگ و اندازه ناگرفتنی
چرا؟
وقتی که ملت به پا خاسته از هر طیفی امروز، بین مرگ و زندگی، با اهریمن حکومت تبهکار اسلامی در ستیز هستند، دیگر نمی شود فقط نظاره گر بود
به معنای دیگر
این بی طرفی در این شرایط فقط به سود اهریمنان حکومت تبهکار اسلامی در ایران است که ارگان سرکوب و قدرت را در دست دارند
بی طرفی در این شرایط، یعنی حمایت از همین حکومت تبهکار اسلامی با زبانی دیگر است که در دل، خواهان سرکوب معترضین هستند تا در شرایط بعد از سرکوب بروند به همین نظام جنایتکار اسلامی رای بدهند
نیازی نیست که بخواهیم پرونده ی اعمال این کسان را که در وسط ایستاده اند، بر روی ملت ایران، پنچره بگشاییم
همین بس که تا امروز، این میانه ایستادگان، در کنار نیروه های عملن چپ موجود چه کمونیستی و چه اسلامی و حتا جبهه ضد ملی و ضد منافع ملت ایران، برای به دهان کشیدن تکه استخوانی، چهارنعل، در بقای همین حکومت تبهکار اسلامی، از یکدیگر سبقت گرفتند و دشنه به دست حاکمان ضد ایرانی دادند، تا ایرانی بکشد و ایران را در تمامیتش، برباد دهد
با این نگاه با صراحت برای ثبت در تاریخ می نویسم، که در این نبرد، که یک سویش حکومت تبهکار اسلامی و ضد ایرانی است و در طرف دیگر، مردمان تهی شده از کرامت انسانی و محروم از همه ی استاندارهای انسانی و اخلافی، صف کشیدند و می روند در یک جدال نابرابر با جانیان اسلامی در ایران، ایران را از ستم ایلغار تبهکاران اسلامی رها کنند و به ایرانیان شرف و فضیلت و کرامت زندگی کردن را برگردانند، در وسط ایستادن و نظاره گر بودن، فقط بسود تبهکاران اسلامی است و بس
در نوشته ی دیگر، می پردازم به بی شرفی و بی شرافتی نیروهای چپ، چه کمونیستی و چه اسلامی و همچنین جبهه ی ضد ملی
تا ملت ایران، بتوانند دوستان و دشمنان خود را در این شرایط مرگبار، تشخیص دهند
احمد پناهنده
چهارم ماه اوت 2018

۱۳۹۷ مرداد ۱۲, جمعه

"آزموده را آزمودن خطاست"





Bild könnte enthalten: 2 Personen, einschließlich Moslem Jaafarzadeh, Bart
"آزموده را آزمودن خطاست"

بی جهت نیست که در ادبیات ِ پند آموز ما آمده است که:
وقتی از یک سوراخی گزیده می شوی، دیگر انگشتت را در آن سوراخ نکن
یا همین تیتر نوشتار که می گوید، آزموده را آزمودن خطاست
یعنی نباید با کسی و یا گروه و سازمان و فرقه ی تبهکاری، که نفس می کشند دروغ بگویند و زنده هستند که زندگی را بکشند
و یا به هیچ پرنسیب انسانی و اخلاقی و معاهده ها و چهارچوب حقوق بشر و قوانین بین المللی پای بند نیستند که هیچ، بلکه بطور آشکار بر همه ی این ارزش ها تف می کنند، نباید دوباره مورد آزمایش قرار بگیرند با این نیت که انشالله گربه است
البته پذیرفتنی است که زبان دیپلماسی، بیشتر زبان نرم و دیالوگ است
اما وقتی در مقابلت نیرویی ضد انسانی که به هیچ پرنسیب بین المللی و اخلاقی و انسانی و وجدانی، تعهد ندارد و ارزشی هم برایشان قایل نیست، زبان دیپلماسی باید زبان زور و مشت آهنین باشد
مگر می شود با داعش انسان خوار وارد دیالوگ شد که خنجر بر گلویت نشانده است و تو را گردن می زند؟
همین طور با طالبان و القاعده و سر دسته و پدرخوانده همه ی تروریست ها و آدمکشان جهانی، حکومت تبهکار اسلامی در ایران، نمی شود با زبان نرم حرف زد بلکه باید با زبان زور و مشت آهنین برخورد کرد
پریزیدنت ترامپ تا امروز نشان داده است که باید با زورگویان و آدم کشان تروریست و همچنین با حکومت های تبهکار مثل کره شمالی و حکومت اسلام سیاسی تبهکار در ایران، با زبان زور و مشت آهنین صحبت کرد
تا اینجا دست مریزاد
حتمن یادشان نرفته است که ایشان در هر مناسبتی گفته اند، که در کنار ملت ایران و با آنها و علیه حکومت تبهکار اسلامی است
و در این راستا، بارها بر زبان آورده اند که ملت ایران یک ملت تاریخی است که برگ برگ تاریخش، سرشار از نیکی ها و کمک به بشریت است و فرهنگش، بیشترین خدمت را به بشریت کرده است
اگر چنین است که پریزیدنت ترامپ می گوید و اگر هم، ایشان بارها گفته اند که در مقابله با حکومت تبهکار اسلامی در ایران، کنار ملت ایران ایستاده است و از مبارزاتشان برای رسیدن به جایگاه شایسته در مجامع بین المللی حمایت می کنند، حتمن این موضوع را در نظر دارند که:
آزموده را آزمودن خطاست
و اگر هم از گفتگو حتا بدون قید و شرط صحبت می کنند، معنی اش این است که:
حکومت تبهکار اسلامی را در اوج استیصال، به کرنش از خود وا دارد و آنگاه با دست پر و با حمایت ملت ایران، پرونده ی سراسر تاریک و انسان کشی و ایران بر باد ده اسلامیون ضد بشر را، برای همیشه ببندد و از صفحه روزگار و تاریخ حذف کند
زیرا نیک می داند، فرقه ای که از دیوار خانه شان بالا رفت و تجاوز به عرف و شرف و اخلاق و پرنسیب ِ بین المللی کرد، تحت هیچ شرایطی قابل اعتماد نیست
نیک می داند، فرقه ای که به مدت چهل سال مرگ بر آمریکا و اسرائیل می گوید و پرچم و غرور ملی شان را حتا در مجلس اوباشان و تبهکار اسلامی آتش می زنند، نباید به آنها اعتماد کرد
نیک می داند، فرقه ای که به مدت چهل سال نه فقط به ملت ایران بلکه به مجامع جهانی، دروغ گفت و به قول خمینی ِ ضد ایرانی و ضد انسانی، خدعه کردند، دیگر قابل اعتماد نیست
نیک می داند، این فرقه تبهکار، پنهانی با کمک اروپا و کره شمالی و مشتی از این کشورها، به فن آوری اتمی جهت ِساختن بمب اتم و موشک های قابل حمل کلاهک اتمی را دنبال می کند
نیک می داند که این فرقه تبهکار به مدت چهل سال فقط ایرانی کشت و ترور را در جای جای جهان رواج داد و از تروریست ها بطور آشکار حمایت کرد
نیک می داند، فرقه ای که نابودی کشور دموکراتیک و مترقی اسرائیل را خواهان است، قابل اعتماد نیست
و یادشان نمی رود که به عنوان اولین ریاست جمهوری آمریکا، دوستان اروپایی را شماتت کرد که چرا از خیزش ملت ایران علیه حکومت تبهکار اسلامی حمایت نکردند که هیچ، بلکه ساکت نشستند و فقط به جیب خودشان به ازای قربانی کردن ملت ایران اندیشیند؟
در واقع با این تشر و هشدار می خواست به کشورهای فرانسه و انگلیس و حتا آلمان، به خاطرشان بیاورد که وقتی تحت ظلم و ستم نازی های ضد انسانیت، قرار گرفته بودند و کشورشان اشغال شده بود، مردمان این کشور از آمریکا کمک خواستند تا از ستم و تجاوزی که نازی ها، به مردمان این کشورها می کنند، نجات دهد
حال پریزیدنت ترامپ با این شماتت و تشر، می خواست در گوش کر و چشمان کور آنها، این پیام را فرو کند که ملت بزرگ ایران که تاریخ و فرهنگش، خدمات اندازه ناگرفتنی به بشیریت کرده است، به مدت چهل سال تحت اشغال بیگانه پرستان داعشی از جنس اسلام تبهکار اسلامی است
و می خواست در گوش کرشان فرو کند که این شرایط را ما، بر ملت ایران تحمیل کردیم و جان و مال و خاک و کرامت و فضیلتشان را چوب حراج زدیم
پس باید امروز که ملت ایران یک صدا بلند شدند و به خویشتن ِ خویش ایرانی شان گره خوردند و جای جای ایرانزمین را با شعارهای آینده ساز و امید بخشی چون:
رضا شاه روحت شاد
محمد رضا شاه روحت شاد
رضا رضا پهلوی
سر می دهند، بر ماست که این بدهکاری تاریخی را به ملت شریف و بزرگ ایران بپردازیم و در این خیزش سراسری ملت ایران، کنار مردم باشیم و بر سر حکومت تبهکار بکوبیم و پای بر گلوگاه های تنفسی این حکومت ضد ایرانی و ضد انسانی بگذاریم تا با دست مردم ایران، خفه شوند.
نیک می داند ...
با این دلایل محکم، پریزیدنت ترامپ با حمایت ملت ایران، می خواهد حکومت تبهکار را با قامتی خمیده به پای بوسی خودشان بکشاند و آنگاه با حمایت ملت ایران، یک پس گردنی محکم به آنها بزند تا گورشان را برای همیشه از صفحه ایران و تاریخ گم کنند
آری
پریزیدنت ترامپ نیک می داند که آزموده را آزمودن خطاست
و مطمئن باشیم اگر هم حکومت تبهکار اسلامی از روی استیصال مطلق، به پابوسی پریزیدنت ترامپ بیاید، گورشان را گشاده تر خواهند کرد تا همه ی نا ایرانیان ایرانی نما، در آن جای بیگیرند
و چقدر شیرین است آن روز که این جرثومه های فساد و ضد ایرانی با پای خودشان، وارد دامی گردند که گلویشان را بفشارد و خفه شان کند
با این نگاه، باید از پریزیدنت ترامپ خواست، که تا وقتی ملت ایران در خیابانها، رزم هر روزه دارند و می روند با اعتصاب سراسری، پای بر گلوگاه های تنفسی حکومت تبهکار اسلامی بگذارند، یادشان باشد که ملت ایران تمامی حرکات ایشان را تحت نظر دارد
و دوست دارد که ایشان مثل همیشه به قول خودشان وفادار باشند و ملت ایران را مثل اروپایی های کاسبکار تنها نگذارند
زیرا
بارها گفته اند که در این نبرد که بین ملت ایران و حکومت تبهکار اسلامی در جریان است، کنار ملت ایران ایستاده است
آری
به گفته ی شاهزاده رضا پهلوی
"اسقرار ِ حکومتی کارآمد، سکولار و دموکراتیک، از مسیر اعتصابات و اعتراضات سراسری می گذرد
مردم ایران باید با دست خودشان به این کابوس 39 ساله پایان دهند و ایران را از اشغالگرانش پس بگیرند
اگر مردم در صحنه باشند، میز مذاکره با قدرت های خارجی نیز، این فرقه ی تبهکار را نجات نخواهد داد."

احمد پناهنده
دوم ماه اوت 2018