۱۳۹۳ خرداد ۴, یکشنبه

فرق بین نظم امپریالیستی و نظم انقلابی



فرق بین نظم امپریالیستی و نظم انقلابی

پیشاپیش بگویم که این مطلب را بیشتر جهت آگاهی دادن به نسل جوان می نویسم تا آگاه گردند که اسلامیون در همه طیفش و کمونیست ها در همه شکلش، نه به نظم معتقد هستند و نه به آزادی و دمکراسی و نه احترام به انسان و کرامت انسانی
بلکه آنچه این دو مکتب که دو روی یک سکه هستند، فقط دنبال اطاعت کور وُ کَر از امت و پرولتر هستند.
هر دو ضد آزادی و دموکراسی و حتا ضد انسانی در همه سویش هستند
یکی انسان ها را گله وار و امت وار و گوسپند وار طالب است که هیچ چون و چرا نکنند و فقط اطاعت بکنند، آنچه را که از آنها خواسته می شود.
دیگری انسانها را پرولتر وار و نا آگاه و ویران کننده و بی رحم می خواهد که بر دوششان سوار شوند و ضمن پیاده کردن برنامه های ضد بشری و ضد کرامت انسانی شان، تو سط آنها و به دست خودشان، فقط از آنها بیگاری و سواری بگیرند.
هر دو به تک صدایی معتقد و چند صدایی را دشمن هستند. برای همین یکی دنبال حزب فقط حزب الله است و دیگری فقط خزب فقط خزب کمونیست
هر دو ضد ایران و حتا ضد ایرانی هستند و و تنها چیزی که برایشان اهمیت ندارد ، ایرانی و ایران و منافع و مصالحش در چهارچوب ارضی و آبی و هوایی اش هست.
زیرا جهان وطن هستند و وطن را خوار می پندارند و آن دشمن هستند.
در هر دو مکتب سرشار از تبعیض و نابرابری است. هرچند فریاد برابری و عدم تبعیض شان گوش فلک را کرده و می کند.
هر دو بیگانه پرست و بیگانه خو هستند که منافع بیگانه را بر منافع ایران و ایرانی ترجیح می دهند. زیرا مکتب و مرام و نکاهشان برآمده از مرام بیگانگان است و هیچ سنخیتی با نگاه و فرهنگ و مرام ایرانی ندارد.
حال با این مقدمه، نظم انقلابی را از واگویی خاطرات میثمی از زبان آخوندی مکلا بنام محمد حنیف نزاد مرتجع با هم بخوانیم.
لطف الله میثمی یکی از مرتجعین باقی مانده از مکتب ارتجاعی اسلام از نوع مجاهدی، در خاطراتش به یاد می آورد که به عنوان یکی از کارکنان شرکت نفت، در نیمه دوم دهه ی چهل خورشیدی به آمریکا سفر کرده بود.
وقتی بعد از اتمام ماموریتش به ایران باز گشت، در صحبتی که با آخوندی مکلا بنام محمد حنیف نزاد مرتجع داشت، حنیف نژاد از او در باره ی وضعیت جامعه ی آمریکا پرسش می کند.
میثمی در پاسخ فقط یک کلمه می گوید که:
" خیلی منظم است."
بعد کوتاه توضیح می دهد:
" یکی از مسائل مهم در آنجا، نظم و ترتیب در کارها است. صبح ها که از هتل به مرکز تحقیقات می رفتم، باید یک ساعت رانندگی می کردم.
اتوبان خیلی منظم بود، حداقل و حداکثر سرعت را نوشته بودند و مردم رعایت می کردند. در مرکز تحقیقات هم نظم دقیقی برقرار بود. سر ساعت شروع به کار و سر ساعت تعطیل می کردند. گاهی می دیدم، مهندس ها بدون اضافه کاری گرفتن، در وقت استراحت با عشق و علاقه کار می کردند. این مسائل برای من خیلی جالب بود."
حنیف نژاد وقتی این دلباختگی و تاثیر پذیری ِ میثمی از نظم آمریکا را دید، برای اینکه این تاثیر را در ذهن او کمرنگ و یا بی رنگ کند.
مرتجعانه درون اسلامی اش را فوران داد و گفت:
" این نظم، نظم امپریالیستی است، نظم انقلابی نیست. گرچه همین نظم خیلی ها را جذب می کند.
نظم انقلابی این است که هرکس بالاتر است، اطاعتش بیشتر است. ولی در نظم امپریالیستی، هرچه آگاهی بیشتر باشد، نافرمانی بیشتر می شود."
بعد ارتش را مثال زد و گفت:
" ارتش خیلی منظم است، ولی از سرهنگ به بالا نافرمان تر می شوند، چون سطح آگاهی بالا می رود.
ولی در سیستم انبیا، هر چه آگاهی بالاتر رود، اطاعت بیشتر می شود."
به نظر می رسد این نگاه عقب مانده و ضد انسانی حنیف نژاد، به اندازه کافی گویا و روشن است که نظم انقلابی از نگاه اسلامی و همچنین در بعد کمونیستی، چگونه ارزیابی می گردد و بعد باید پیاده شود.
و بی هیچ کتمانی می گوید که در حکومت اسلامی شان ، امت نباید چون و چرا کند. بلکه انچه هست، فقط اطاعت مطلق از بالا دست است.
یعنی گوسپند وار و گله وار دنبال شبان باشی
زیرا هر پرسشی در ذات خودش، شک را فریاد می کند. وشک هم در حکومت اسلامی از هر نوعش، گناه کبیره است و شک کننده مستحق مجازات دنیوی و اخروی است.
چنین است که از مکتب اسلامی شان، رضائی های تروریست بر می خیزند که دستور قتل همرزمشان جواد سعیدی را می دهند و تقی شهرام بی رحم و ضد انسان و استالینیست، تولید می شود که همرزمانش را بی هیچ عذاب وجدانی آتش می زند و مسعود رجوی بیمار و خائن به ایران و ملت ایران را تولید می کند که در بی رحمی و خیانت و جنایت و کشتار و شکنجه و ضرب و شتم ِ همرزمان خود و یا فرستادن آنها به کشتارگاه، همه ی مرزها را پاره و عبور کرده است.
مکتب کمونیست هم دنبال چنین نظمی است.
یعنی سوار شدن بر دوش نا اگاه ترین طبقه اجتماعی و پیاده کردن دیکتاتوری پرولتاریا در بی رحمانه ترین شکل ممکن و مفروض
و همچنین بی رحمانه هر نوع آزادی را گردن زدن است.
دموکراسی هم در فرهنگ و مکتب کمونیستی محلی از اعراب ندارد و انسان ها جز برده ای بیش نیستند که فقط در این مکتب خرید و فروش نمی شوند. اما برای به دست آوردن تکه نانی، باید جان بدهند و برنامه های ضد انسانی شان را بی هیچ اما و اگر پیاده کنند.
باشد که این نوشته کوتاه بتواند کمکی در روش کرذن ِ ماهیت این مکاتب عقب مانده و حتا ضد انسانی نماید و چشمان جوانان را در این باره باز، ذهن و هوششان را هوشیار و وجدان انها را بیدار کند.
چنین باد
احمد پناهنده
www.apanahan.blogspot.com
www.apanahan.wordpress.com
www.golchai.blogspot.com
www.golchai.wordpress.com

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر