۱۳۸۸ اسفند ۹, یکشنبه

سخنی دیگر با خانم رجوی


خانم رجوی

این دومین بار است که با شما سخن می گویم. اولین بار زمانی بود که شما در راس سازمان مجاهدین در یک منشور 10 ماده ای، محترمانه و شاید هم مصلحت گرایانه از مبارزه ی تروریستی مسلحانه در حرف فاصله گرفته و چنین وانمود کرده بودید که به مبارزه ی سیاسی روی آوردید، که در آن سخن این حرکت شما را به فال نیک گرفتم. کتمان نمی کنم که از همان تاریخ تا کنون همه ی حرکات و حرفهای شما را همواره قدم به قدم  دنبال کردم تا صحت این موضوع برایم اثبات گردد.
اما باید بگویم که حرف و موضع شما در بیرون با آنچه که در درون و پنهان شما می گذرد  هیچ سنخیتی ندارد.
به عنوان مثال هم شما و هم آقای رجوی در گفتارها به مناسبت های مختلف هنوز حرف از " ارتش آزادی بخشی " می زنید که بعد از سقوط صدام حسین وجود خارجی ندارد.
معنای چنین سخن و یا باوری این است که هنوز شما به آن مبارزه ی تروریستی و حمله و هجوم از سرزمین بیگانه به مرزهای ِ نیاخاکمان ایران و کشتار ایرانی که بیشترشان سرباز وظیفه و یا پاسدار وظیفه هستند، معتقد هستید و اگر شرایط ِ جهانی و یا منطقه ای برای شما مهیا گردد، باز هم سر هر گذرگاهها و یا چهار راهها خون جاری می کنید و می کُشید تا کشته شوید.
وگرنه لزومی ندارد بیش از سه هزار نفر ایرانی را در کمپی از هر گونه ارتباط بیرونی با دنیای آزاد محروم کنید تا مبادا با دیدن اقیانوس افکار ِ رنگین کمان و زیباییها در شرایط مساوی، نگاه و نظرشان تغییر پیدا کند و در این تغییر، به دیدگاه تنگ ِ شما پُشت کنند و حصار ایدوئلوژیکی ایجاد کرده ی شما را فرو بریزند و تجربیاتشان را در عرصه ی سیاسی برای حال بازگو کنند و برای آینده به یادگار بگذارند.
فراموش نکنید که همین دیروز باز در گفتارتان، هم شما و هم آقای رجوی آن حرکت تروریستی ِ مسلّم " سیاهکل " را همراه با پس مانده های تروریست که با سازمان شما و " شورای ملی مقامت " شما همکاری دارند، جشن گرفتید و بر خاکروبه های ویرانی ایران به شادمانی پرداختید و آدمکشی آن تروریستهای دیروزی را مهر تایید زدید.
کافی است در این باره به آرم سازمان خودتان و همان سازمان چند نفره ی همکار شما در " شورای ملی مقاومت " توجه کنید که هنوز اسحله ی آدمکشی بر آنها کماکان نقش بسته است.
معنی اش این است که هم شما و هم آنها حتا هم اکنون هم به مبارزه ی تروریستی معتقد هستید و هستند اما چون عرصه ی جهانی و اذهان ایرانی، بیزار از این حرکت ضد انسانی و خونریزی است، شما اجبارن و نه وجدانن و درونن وانمود می کنید که به مبارزه ی سیاسی روی آوردید.
فراموش نکنید که دروازه ی " شورای ملی مقامت " شما زمانی بر روی نیروهای دیگر باز می شود که تاکتیک مبارزه ی مسلحانه را پیشاپیش بپذیرند.
معنی اش این است که برای سرنگونی حکومت اسلامی که البته شما و آقای رجوی این سرنگونی را نمی پسندید بلکه معتقد هستید فقط ولایت فقیه و استبداد دینی و نه اسلام سرنگون گردد، باید فکرن، فطرتن، وجدانن،عملن، درمن، قدمن و حرفن به انسان کُشی " شورای " شما که نام دیگری از سازمان شما است، تحت نام مبارزه ی مسلحانه مهر تایید بزنند و گرنه عملکردشان در ابقای همین حکومت خرج می شود!!!
این را هم بگویم که من با همه ی این اختلافات و حتا مخالفت با شما هیچگاه در هیچ شرایطی بین شما و همین حکومت اسلامی، موضعی نمی گیرم که به نفع حکومت اسلامی تمام شود و در هیچ شکلی به ازای قربانی شما که به ماندگاری همین حکومت بیانجامد، ساکت نمی نشینم و آنجا که جان انسان ایرانی در میان است با تمامی هستی ام به شکل سمبلیک از انسانیت دفاع می کنم.
باز تکرار می کنم که من با همه ی همکاران اطلاعاتی حکومت اسلامی که تا دیروز در دامن شما شیر می نوشیدند و امروز به جای مبارزه با حکومت وحشی و ضد انسانی ِ حکومت اسلامی با شما مبارزه می کنند، مرز دارم و بارها انزجار دل آزار خودم را از این جرثومه های ضد ایرانی اعلام کردم و می کنم.
اما چرا دوباره با شما سخن می گویم؟
نیک می دانید که ایران در تمامیتش چه ارضی و چه آبی برایم از هر ارزشی بالاتر و والاتر است. یعنی اگر بین جان و حفظ ایران مرا مجبور کنند که یکی را برگزنیم، شک نکنید که ایران را بر جانم مقدم می دارم.
زیرا معتقد هستم هر چند جان انسان بسیار پر ارزش است اما همین انسان در یک تندپیچ ِ تصمیم گیری ِ تاریخی وقتی بین حفظ وطن و جانش قرار می گیرد، جانش را در راه وطن فدا می کند.
گواه این گفته ام تاریخ بشریت است که مشحون است از این فدا کاری های انسانی برای حفظ وطن در هجوم و اشغال بیگانه.
نمونه ی گویایش همین ایرانیان هستند که در حمله ی اسکندر و تازیان و ترک و تاتار با همه ی هستی شان جنگیدند تا همین ایران بماند.
و امروز هم سی و یک سال با اشغالگران از نوع اسلامی ِ شیعه ی اثناعشری درگیر هستند و مطمئن هستم دیگر جایی برای عقیده ی شما که از همین نوع اسلام است، نمانده است. زیرا هم اسلام و هم مذهب شما چون اسلام و مذهب ِ حکومت اسلامی ِ حاکم، ملت نمی شناسد بلکه همه مردم جهان را امت می پندارد و با وطن بیگانه است، چون جهان وطن است.
و این در حالی است که ملت ایران را این سودا در سر است که برای همیشه اسلامیون از هر رنگ را به جای سزاوارشان پایین بکشند.
 و من به سهم خود برای حفظ ایران در چهارچوب ارضی و آبی اش اگر نگویم بیشتر از دیگران در این راه قلم زدم، کمتر هم نزدم و هر جا که بوی ضدیت با ایران در تمامیت ارضی اش شامه ها را می آزارد و یا از ملل موهومی در نیاخاکمان در اینجا و آنجا سخن گفته می شود و یا می گویند تا بتوانند ملت سازان را به دور خود جمع کنند، با صراحت بی همتا قلم را در خون جگر زدم و می زنم و افکار پریشان و بغایت ضد ایرانی شان را جلوی آینه ی چشمان ملت ایران گرفتم و می گیرم تا بتوانند صف ایراندوستان واقعی را از ناکسان به ظاهر ایرانی نما جدا کنند.
در همین راستا بود وقتی که سخنان شما را در گردهمایی به اصطلاح همبستگی در پاریس در تاریخ 30 تیر 1373 خواندم و باز پخش آن را در سامانه ی " همبستگی " در تاریخ چهارشنبه 21 بهمن ماه 1388 دیدم، بر آن شدم تا موضع ضد چهار چوب ارضی ایران را که در سخنان شما موج می زند برای ملت ایران درواز بگشایم و قضاوت را در این باره به وجدان تاریخ و ملت ایران واگذار کنم.
با هم یکبار دیگر سخنان شما را در این باره می خوانیم و سپس موضع شما را مورد ارزیابی و یا نقد قرار می دهم.
" از سخنان رئیس جمهور برگزیده مقاومت در گردهمایی همبستگی در پاریس – ۳۰تیر ۱۳۷۳
... امشب جشن همبستگی ملی‌است، همبستگی ملی کلیهٌ اجزای ملت ایران.  همهٌ ‌آنهایی که برای آزادی و استقلال ایران دلشان می‌تپد و به آن عشق می‌ورزند.  از کلیهٌ ملیتها: فارس، کر‌د، ترک، لر، بلوچ، ترکمن، عرب و غیره، از تمامی مذاهب: مسیحیان ارجمند، کلیمیها، زرتشتیها و سایر مذاهب، کلیه ورزشکاران و ملی‌پوشهای قهرمان کشور، فرهنگیان، د‌انشگاهیان، دانش‌آموزان، دانشجویان، متخصصان، همهٌ‌اقشار، چه‌زن  و چه مرد، چه پیر، چه جوان و هنرمندان.‌و چه شب مبارکی است امشب که پیوند همهٌ آنها به‌خصوص جامعهٌ هنرمندان است با مقاومت ایران.
آخرین به روز رسانی ( چهارشنبه، ۲۱ بهمن ۱۳۸۸ ۱۰:۴۲ )"

با خواندن جملات بالا اگر کوچکترین تردیدی تا کنون در اندیشه ام وجود اشت که شاید نسبت به مواضع شما و همچنین نگاه مکتبی شما نسبت به ایران در چهارچوب ارضی و آبی اش به خطا می روم. امروز اما با این سخنان و باز تکرارش در ماه گذشته همان تردید اندک از ذهن و اندیشه ام نسبت به شما و نگاه شما به ایران پاک شد و به این باور مسلّم رسیدم که هم اسلام شما و هم اسلام ِ حکومت اسلامی ِ حاکم و هم همه ی مکاتب کمونیستی و جهان وطنی یک ایران یکپارچه را خاری در چشمان خود می پندارند و برای رسیدن به قدرت و منافع اندک سازمانی شان جهت ویران کردن ایران دست هر بیگانه و بیگانه صفتی را می فشارند.
اینجا بود که با خود گفتم که چگونه است " رئیس جمهور " منتصب ِ یک جمعی که به غلط خود را تنها آلترناتیو رژیم ولایت فقیه  آواز می دهد، به گونه ای سخن می گوید که از محتوای حرفهایش بوی ضدیت با چهارچوب ارضی در تمامیتش شامه ها را می آزارد و دلهای ایرانی را به درد می آورد.
گویی ایران را متشکل از چند " ملت " به هم پیوسته می پندارد که به زور و یا خونریزی به نیاخاکمان، ایران ملحق شده اند و امروز برای آنها دل می سوزاند.
حیرت انگیزتر اینکه در سخنانشان ملت موهومی بنام " ملت فارس " را در کنار ترک و تاتار و بلوچ و ترکمن و عرب و لر و کرد و غیره ردیف می کنند تا این حقانیت را در گفته هایشان ایجاد کنند که در کنار " ملت فارس، ملل " دیگری هم در ایران موجود است.
چنین نگاهی به تمامیت ایران و آن را متشکل از " ملیت های " مختلف پنداشتن یک نگاه ضد ایرانی در چهار چوب ارضی ایران است و گواهی بر بی اطلاعی و عدم مطالعه ی تاریخی گوینده ی چنین سخنانی را می دهد.
و این در حالی است که همین ایران از دیرباز تا کنون بویژه از پادشاهی کورش به این سو از همین اقوام متشکله ی ایران کنونی تشکیل شده بود و شده است که همواره در کنار هم چون تن واحد زیسته اند و خواهند زیست.
اما هنگامی که انقلاب بلشویکی در روسیه بوقوع پیوست این تخم لق ِ ملت سازی بوسیله ی حزب کمونیست روسیه برای متلاشی کردن کشورهای یکپارچه و تاریخی و سپس بلعیدن آنها، در دهان بیگانه خویان وطنی شکسته شد که یکپارچگی ایران را دشمن بودند. به همین مناسبت به نوکری از استالین و باقر اف استان های شمالی کشور را در مقطعی، تحت عنوان جمهوری کردستان و حکومت آذربایجان از ایران جدا کرده بودند.
 پیش تر هم همین عمل ضد ایران و ایرانی بوسیله ی لنین و گماشتگانش از قبیل میرزا کوچک خان، احسان الله خان و پیشه وری در گیلان به اجرا در آمده بود و گیلان را تحت نام " جمهوری سوسیالیستی شوری گیلان " از ایران جدا کرده بودند.
اما به گواهی تاریخ هر بار ملت یکپارچه ی ایران و همین اقوام که امروز هم توسط خانم رجوی " ملیت ها " خطاب میشود چنان گوشمالی ای به بیگانه خویان و اجیر شده گان دادند که دیگر جرئت چنین گستاخی به سرشان نزند.
و عجبا امروز که حکومت اسلامی روزهای آخر عمرش را سپری می کند خانم رجوی باز نا آگاهانه و بدون مطالعه از تاریخ ایران اما آگاهانه برای رسیدن به منافع اندک ِ سازمانی شان به ازای تجزیه ی ایران در شیپور تفرقه و زمینه سازی جهت جداکردن گوشه های از نیاخاکمان، تحت عنوان " ملیت های " موهومی چون فارس و کرد و ترک و . . . می دمد.
در پایان مایل هستم برای روشن شدن ذهن شما و همه ی آنهاییکه مثل شما می اندیشند و با چنین اندیشه ی مخربی به ایران در چهارچوب ارضی اش می نگرند، بگویم و تکرار کنم که ایران فقط یک کشور و یک ملت است و هر کس بخواهد ایران را متشکل از " ملیت ها " بداند، دشمن یکپارچگی ایران در تمامیتش است. زیرا با چنین موهوماتی بنام " ملیت ها " به تجزیه طلبان حرفه ای و بیگانه پرستان حق می دهید به ازای ویرانی ِ ایران و کشتار ایرانیان از نیاخاکمان جدا شوند.
عملی که پیشه وری کرد و قاضی محمد ادامه داد و قبل از آن کوچک خان و احسان الله خان و شیخ خزعل و پسیان و شیخ محمد خیابانی و لاهوتی وسمیتقو و . . . کرده بودند.
حال که به اینجا رسیدم برای ثبت در تاریخ باید از شما پرسش کنم که اگر در یک تندپیچ ِ تصمیم گیری ِ تاریخی بین ایران در تمایتش و اسلام قرار گرفتید که یکی را انتخاب کنید، کدام را انتخاب می کنید؟
پرسشی که همواره برای میزان علاقه مندی به ایران و ایران دوستی از همه ی مدعیان ی مبارزه در راه ایران می کنم.
حال این شما هستید که باید به ملت ایران و اعضا و مخاطبین خود پاسخ دهید که چقدر ایرانی هستید؟

a_panahan@yahoo.de

   

۱ نظر:

  1. دوست عزیز شما پادشاهی را تنها آلترناتیو میدانید؟
    نه حکومت اسلامی از هر نوعش چه فعلی و چه از نوع رجوی و نه پادشاهی نمیتوانند ایران عزیز زا دوباره اشغال کنند.
    اگر فشارهای بیش از حد رضا شاه و محمدرضا شاه و حمومت اسلامی نبود هیچگاه پاکترین و برترین فرزندان ایران به مبارزه مسلحانه دست نمیزدند.
    دریغ که ایرانیان تجربه ای از آزادی نداشته تا بتوانند اندک زمانی را آسایش داشته باشند.
    نوع حکومت ایران بایستی توسط ملت ایران و تمام ملت ایران انتخاب شود و همه هم بایستی آزادانه حق فکر و زندگی داشته باشند و نه با فتوای شاه رای بدهند و نه با امر ملوکانه بلکه با رجوع به عقل و سواد خود

    پاسخحذف