۱۳۸۸ اسفند ۱۲, چهارشنبه

اقتدار ِ فرهنگی از نوع ِ جمکرانی






این روزها به دلیل نزدیک شدن ِ جشن های سالار و بی همتایی، چون آتش ِ سور ِ سوری، نوروز ِ نو کننده ی طبیعت وُ وجدان ِ انسانی، تولد پیام آور خرد آشو زرتشت، جشن طبیعت ِ سبز ِ سیزده بدر و فروردینگان، بوزینگان ِ ضد این شادیها که در درازی هزار و چهارصد و اندی سال سعی کرده بودند هر بی حرمتی، بر این جشن ها روا بدارند و این روزهای ِ شاد وُ زنده کننده ی دیده و دل را به عزا و ناله و شیون و زاری فرو بکاهند، را وا داشت که کهنگی وُ مرده گی وُ تیره گی ِ فرهنگ اسلامی شان را با زندگی وُ تازه گی وُ روشنایی ِ فرهنگ ایرانی بیامیزند تا شاید از این فرو رفتگی فرهنگ اسلام، در گنداب ِ عصر جاهلیت ِ قبیله ی قریش را اندکی سرک به بیرون بکشانند و تازه گی و طراوت  وُ شادمانی  را تنفس کنند.
اما این بوزینگان غافل از این هستند که تیره گی را با روشنایی آشتی نباشد و گنداب وُ مرداب وُ  لجن زار ِ فرهنگ اسلامی آن هم از نوع شیعه ی اثناعشری را با رودخانه ی روان، جویبار ِ زلال و باغ ِ شاداب ِ انار ِ فرهنگ ایرانی هیچ خویشاوندی نیست.
و چه بیهوده تلاش می کنند ایرانیان منزجر از اسلام و فرهنگ جهل پرور و ضد شادی و ضد زندگی ِ اسلامی را با ریختن اشکی تمساح گونه برای جشن های ایرانی، آنها را در باتلاق سینه زنی فرهنگ ِ اسلامی فرو ببرند و نامش را " اقتدار فرهنگی " بگذارند.
کجای ی جشن چهارشنبه سوری با فرهنگ بیابانگردی ِ اسلامی قابل جمع است، که این بوزینگان می پندارند؟
جشن چهارشنبه سوری جشن آتش است. یعنی جشن پاسداشت نور و روشنایی و زیبایی که فرهنگ تیره گی ِ اسلام را با چنین مقوله های زیبا شناسی و زندگی آفرینی میانه ای نیست.
نوروز را در کجا با فرهنگ ِ قربان و تیغ کشی بر گلوی ِ زندگی انسانی قرابت است؟
یکی زنده می کند و زندگی می بخشد و زیبایی را در همه سو در چشمانشان سفره ی عشق و  بوی نفس ِ نسیم ِ نیلوفر ِ نشسته بر آب ِ تالاب ِ کهن دیار ِ یاران، ایران پهن می کند  آن یکی می کُشد وُ زندگی را با شمشیر جهالت گردن می زند و بر هر چه زیبایی است چنگال ِ وحشی گری فرو می برد و نکبت و زشتی را چون شب ِ تیره و تار، چادر بر سرش می کشد و مثل حشرات ِ از نور گریزان در بیغوله ها تاریکی را نشخوار می کند.
کجای ِ شادمانی وُ رقص وُ پایکوبی ِ جشن های ایرانی را با گریه و سینه زنی و قمه کشی و ناله پروری ِ فرهنگ اسلامی، کوچکترین تناسب و یا همسانی است که این بوزینگان می پندارند و می خواهند نکبت و زاری و پریشانی ِ جنون گونه شان را با آنها بیامیزند و عنتروار در کربلای جهالت وُ بنده گی ِ " حسین پارتی " با زوزه های مداحان ِ شب پرست و ضد شادی، دست ها را در هوا پچرخانند و بر سرشان بکوبند و گریه وُ زاری کنند.
و راستی چه شد که این روزها به یاد این جشن های شادی بخش و جلا دهنده ی دیده و دل افتادید و می خواهید با در آمیزی این شادمانی های بی همتای انسانی و طبیعی با فرهنگ مرگ پرور و ضد شادی و پایکوبی اسلامی، به جهانیان نشان دهید که اسلام شما با فرهنگ است؟
و یا می خواهید زبان پارسی را پاس بدارید که در درازی هزار و چهارصد و اندی سال پدران عقیده تی تان و سی و یکسال شما کوچکترین حرمتی برای این زبان قائل نشدید که هیچ حتا سعی کرده اند و کرده اید در جای جای این زبان حروف و جملات ِ زبان ِ بیانگردان و شتربانان تازیان را بیالایید و از طلوع سحر تا غروب آفتاب چُس ناله های موجود در کتاب تازیان را بر بام ِ خانه ها با صدای آزار دهنده ی گوشها، چون اصوات خر اذان بگویید.
خیر ای نا ایرانیان ایرانی نما
هرگز فرهنگ ایرانی را با فرهنگ بیابانگردی همسازی نبوده و نیست و وقتی که اسلامتان با زور شمشیر ِ پدران عقیده تی شما بر ایران غالب شد در کنار ایرانی کُشی ِ بیشمار، فرهنگ ایرانی را هم با تمامی توان ِ جنون آمیزشان سعی کردند، بکُشند اما ندانستند که فرهنگ ایران سر لوحه اش با نام آتش و نور مزین و سرشته شده است و این آتش و نور در درازی این تاریخ رنجبار ایران و ایرانی، همواره در دل هر ایرانی شعله ور بوده و هست و امروز هم این آتش ِ فرهنگ ایران است که گام به گام فرهنگ فاسد اسلامی را می سوزاند و جان و جهان همه ی شما را به آتش می کشد.
فرهنگ ایرانی متعلق به همه ی ایرانیانی است که ایران را برترین ارزش می دانند نه نا ایرانیانی چون شما که اسلام را بالای ایران می نشانید.
فرهنگ ایران با فرهنگ اسلام و جمکران و امام زمان و امامزاده و حسینیه و تکیه و آخوند بازی بیگانه است.
می گویید نه؟
می گویم افاضات همکیشان و همریشان خودتان را یکبار دیگر بخوانید:
به نقل از نوشته ی این قلم تحت عنوان " عشق به زمین و زن در اسفندگان عشق افشان باد "
  
" از طرف دیگر از یاد نبریم که تازش ِ تازیان به ایران و پس از آن حمله و هجوم اقوام وحشی و بیابانگرد ِ ترک و تاتار که با شهرنشینی میانه ای نداشتند، بر فرهنگ وتمدن ِ شهرنشینی تاختند و بی شمار آثار فرهنگی و تمدنی را یا نابود کردند و یا در حریق آتش سوزانند و به جای آن فرهنگ ِ بیابان گردی و ناله و مصیبت و جِر دادن خود را رواج دادند.
کافی است در این باره، افاضات ِ ابله و جنون مرد ِ تاریخ، محمد غزالی را از نظر بگذارنیم تا مشخص گردد این راهزنان ونابودکنندگان ِ فرهنگ ِ ایران، با چه جدّیتی، خواهان محو جشن های ایرانیان بودند."
" منکرات بازارها در نیمه سده پنجم هجری این است که چنگ و چغانه فروشند، اسباب بازی فروشند برای کودکان در عید، شمشیر و سپهر فروشند برای نوروز و بوق ِسفالین برای سده..."
سپس ادامه می دهد.
" اما اسباب بازی حرام است. و آنچه برای سده و نوروز فروشند، مخالف شرع است و از این جهت نشاید.
آراستن بازار به سبب ِ نوروز و تکلّف های ِ نو ساختن برای نوروز نشاید.
 بلکه نوروز و سده باید که مندرس شوند و کسی نام آنها نبرد.
حتی گروهی از سلف گفتند که روزه باید داشت و شب ِ سده چراغ نباید گرفت تا اصلأ آتش نبینند و نشاید که نام این روزها برند به هیچ وجه.
 بلکه آنها را با روزهای دیگر برابر باید داشت و شب ِ سده هم همچنین، چنانکه از آن، نام و نشان نماند"
و یا در کتاب کیمیای ضلالت نعره می کشد که:
" ایرانیان جشن نوروز و سده را نگیرند! چراغانی نکنند! لباس نو نپوشند! بر عکس عزاداری کنند تا مجوس از بین برود!"
 امروز هم ادامه دهنده و رهرو ِ راستین ِ آن شیخ ِ ابله، خرافه پرست و جنون نگر، آخوندی مرتجع بنام خزعلی اظهار لحیه می کند:
" روزی به آیت الله جنتی که از رفقای خوب من است گفتم که چرا مردم جوانه زدن درختان را در بهار جشن می گیرند ولی روزی را که پیامبر اکرم دستان علی را به عنوان جانشین خود به آسمان بلند می کند، همچون نوروز جشن نمی گیرند..." و افاضات خود را چنین ادامه می دهد " علی اگر پرسید جوانه درخت، عید اول بود و من عید دوم چه خواهیم گفت... به واقع آیا صحیح است که جوانه زدن درختان را جشن بگیریم ولی روز عید غدیر را به عنوان عیدی بزرگ قلمداد نکنیم...شماها باید زمینه را برای اعلام کردن غدیر به عنوان عید بزرگ شیعیان فراهم آورید. اگر در نوروز به فرزندان خود 100 تومان عیدی می دهید در غدیر 500 تومان بدهید. اگر در نوروز برای خانواده خود و همسرتان لباس هشت هزار تومانی می خرید برای عید غدیر لباس پانزده هزار تومانی تهیه کنید. در این صورت بچه ها و خانواده ها شجاع می شوند و تبدیل به امثال رجایی و باهنر خواهند شد و درعین عظمت همچون رجایی سوار اتوبوس خواهند شد".
بنا براین بهتر است شما چون همریشان ِ پیش از خودتان در همان اقتدار فرهنگی جمکرانی فرو بروید و چون امام زمانتان برای همیشه از خاک ِ پاک ایرانزمین غیب و نابود و در همان چاهها ی تاریک ِ تاریخ محو گردید.
زیرا ملت ایران را این سودا در سر است که دوباره فرهنگ شادخواری و شادخوانی و شادگویی و شاد رقصی ِ ایرانی را سفره ی شادمانی پهن کنند و غم و اندوه و گریه و زاری را در چاه های جمکران فرو ببرند و یا به همانجا پرتاب کنند که از آنجا آمده بودند.

a_panahan@yahoo.de


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر