بی پروا و بدور از هر نیرنگی باید با شهامت و صراحت هر چه گویا تر سخن از دل بیرون داد که اسلام در همه رنگش و با همه ی فرقه هایش بر آمده از بستر و خوی ِ بیابانگردی و صحرا نشینی و راهزنی و قتل و غارت و ویرانی است که انسان، جان انسانی و کرامت انسانی را در نگاه و جهان بینی اش مقامی نیست.
خواهش می کنم مرا به صدر اسلام و دوران ده ساله ی محمد در مکه که در نهایت مظلوم نمایی یار گیری می کرد تا در دوران سیزده ساله ی مدینه، خوی انسان کشی خودش را به نمایش بگذارد، ارجاع ندهید.
یا مرا به زمان خلیفه ی چهارم ِ اسلام نکشانید تا با مرثیه سرایی در اندر صفات پسندیده ی نا داشته ی این خلیفه ( بخوان خونریزی، آدمکشی، جنگ و گردن زدن ) گوشم را آزار دهید.
بیهوده تلاش نکنید که جنگ قدرت حسین را با یزید برایش حقانیت بخرید و سپس در زیر علمش سینه بزنید و انسان کشی خودتان و یا آنها را در نهایت مظلومانه اما سبعانه مشروعیت بدهید.
زیرا هم آن حسین هیچ باوری به جان انسان و کرامت انسانی نداشت و هم آن یزید کوچکترین ارزشی برای حیات انسان قایل نبود. چون هر دو پرورش یافته ی اسلام ِ ناب محمدی بودند و زنده بودند تا بکشند و سپس کشته شوند.
می گویید نه؟
می گوییم بنگرید که چگونه حسین برای مظلوم نهایی، کودکان خرد سال خانواده و اقوام خویش را گروگان گرفت تا برای رسیدن خود به قدرت فرش خون بگسترانند.
بنگرید که حتی رحم به کودک شیر خوار خودش نکرد و او را از پستان مادرش بیرون کشید تا در نبرد قدرت، قربانی اش کند.
و آن سو هم بی هیچ ملاحظه ای بی رحم بودند که این سو به نمایش گذاشتند.
و چنین بود که از آغاز نطفه بستن اسلام با کشتن و سر بریدن انسان شروع شد و تا امروز در هر جای جهان اگر رد پایی از اسلام وجود داشته باشد، خون انسان است که بر زمین جاری گشته و یا زندگی انسان است که در بالای دار پرپر شده است.
به عبارت گویا تر هم محمد و علی با نام اسلام، انسان کش بودند و هم ابوبکر و عمر و عثمان.
هم یزید برای جان انسانی ارزشی قائل نبود و هم حسین کوچکترین ترحمی به زندگی انسانی نداشت.
هم بنی امیه قاتل انسانها و ایرانیان بودند و هم مختار و زید و ابوحنیفه.
هم بنی عباس ضد انسان و ضد ایرانی بودند، هم شیعیان صفویه.
هم اسلامیون قاجاریه ضد زندگی و نشاط و شادی بودند و هم همین آخوندهای اسلامی که سی و یکسال بی دریغ از ایرانی ها می کشند.
یعنی اسلام در هر شکل و رنگش سرشتش با انسان کشی سرشته شده است.
شاید کسانی که درد اسلام دارند و یا سودشان را برای بقای همین اسلام در ایران می بینند تا پادشاهی و جوهره ی حکومت ایرانی بر نگردد، این نگاهم را توهین به رمه های انسان- گوسفندی که نا آگاهانه به این دین دل بستند، تلقی کنند. اما هر کس که کوچکترین وجدانی درونشان را به بیداری بیدار کند، می فهمد که چنین تذکار و یا روشنگری فقط از سر خیرخواهی است تا به خود آیند و به جایی کشیده نشوند که بوسیله ی سفله گان اسلامی قاتل انسانها گردند.
معنی اش این است که باید آن نگاهی را توهین آمیز دانست که تا امروز صفات پسندیده ی نا داشته را به محمد و علی و حسین و پس از آن نسبت می دهند و آگاهانه در چشمان مسخ شدگان اسلامی خاک می پاشند.
باید برای مردم و ذلیل شدگان توده های اسلامی روشن کرد که اسلام یک دین سفله پرور بوده و هست و انسانها را به سفله شدن تشویق می کند تا چون آدمکشان حرفه ای قاتل انسان ها گردند.
می گویید نه؟
می گویم بنگرید که چگونه مادر قربانیان را به پای دار می کشاندند تا صندلی زیر پای یک انسان را که طناب دار در گردنش حلقه شده است، بکَشند و در کشتن زندگی اش شریک شوند.
می گویم بنگرید که چگونه مردم بخت برگشته و و مسخ شده را برای تماشای دار زدن زندگی، سنگسار کردن زیبایی و شلاق زدن ضد انسانی می کشانند تا هر نوع انسانیت و کرامت را در آنها بکُشند و سپس هر یک را به یک جانی و قاتل تبدیل کنند.
می گویم بخوانید آنچه را که خمینی فقط در تابستان سال 67 بر زندانیان ِ اسیر روا دانست و فتوای مرگ هزاران بی گناه ایرانی را صادر کرد.
می گویم به تاریخ رجوع کنید که چگونه وقتی خمینی و آخوندهای اسلامی ِ خونریز حاکم شدند، شیر مردان و دلاور زنان ِ نظام پادشاهی را بی هیچ رحمی سر بریدند و پیکر مردانه شان را قطعه قطعه کردند.
می گویم بنگرید که آخوند جنتی ِ سفله در همین جمعه ی گذشته پشت تریبون نماز ِ مرگ، در دار زدن آرش رحمانی و محمد علی زمانی چگونه به وجد آمد و کفتار گونه خون بیشتری طلبید.
خوب گوش کنید، بینید این سفله و جانی ِ بلفطره چه می گوید:
جنتي خطاب به صادق لاريجاني، رئيس قوه قضائيه، گفت:
" شما روحيه ضد ظلم، انقلابي و ولايي داريد. پس بياييد براي رضاي خدا همين طور كه دو نفر را صريح اعدام كرديد، و دست شما هم درد نكند، مردانه بايستيد."
"با زبان قرآن به شما می گویم بیاید برای رضای خدا همین طور که این دو نفر را خیلی سریع اعدام کردید، مردانه بایستید...اگر منافقین، افراد بیمار دل و شایعه ساز دست از کارهایشان برندارند من به تو دستور می دهم به اینها حمله کن و اینها را سخت بکش".
آری
در ادامه ی همان آدم کشی های صدر اسلام تا کنون بوده است که همین دیروز دو ایرانی سرفراز را که برای رهایی وطنشان از ایلغار آخوندی قدم به میدان مبارزه گذاشته بودند تا ایران ِ همه ی جانان را از وجود جرثومه های پلیدی و آخوندهای کثیف اسلامی پالوده کنند، زندگی شان را بالای دار، پرپر کردند.
و این در حالی است که این دو ایرانی سرفراز کوچکترین نقشی در اعتراضات اخیر نداشتند بلکه به جرم هوا داری از نظام پادشاهی به بند کشیده شده بودند و در زندان شکنجه ها دیدند و سپس بالای دار نام ایران را فریاد کردند.
پیام این قتل های بغایت ضد ایرانی روشن است.
زیرا این سفله گان ِ حاکم چون هرزه گان سیاسی ِ همدست در بیرون از قدرت، ایرانی و ایران سرفراز را چشمان دیدن ندارند و می کُشند وُ مبارزه می کنند تا نظام پادشاهی برنگردد.
به همین دلیل است که آن آدمکشان در داخل و این هرزه گان در خارج برای ماندگاری همین حکومت خونریز، بی پروا ایرانی می کشند تا ایران را بر باد دهند.
و راستی گناه این دو دلیر مردان ایرانی چه بود که زندگی شان، هنوز عشق زندگانی ِ جوان را نچشیده، اینچنین بی رحمانه در بالای دار پرپر شود؟
و چنین بود که شنیدن چنین مرگی مرا بی تاب نمود و خون در پیاله ی چشمانم اشک جاری کرد.
و در اندوه ِ چنین مرگ ِ جانگدازی همراه با خانواده ی داغدارشان، زمزمه ی دل را به لب باز کردم و سرودم:
دردا که شراب ِ خون می چکد از پیاله ی چشم
آنجا شکستیم همه ی ابریق عشق را به خشم
آری
بار دیگر غروبی غم افزا دل و جان ایران و ایرانی را در بر گرفت و ستاره گانی دیگر از آسمان ِ پر ستاره ی ایران به زمین کشیده شد.
بار دیگر غنچه هایی دیگر از شاخسار ِ درخت ِ همیشه سبز و پر گل ِ باغ ِ ایرانزمین با تَبَر ِ جهالت و مرگ سالاری، گل نشده و لبخند شادمانی بر زندگی ِ شاداب ِ امروز و فرداها باز نکرده، از شاخه شان گردن زده شدند و پرپر گردیدند.
شنیدن چنین خبر ِ تلخ و جگرخراشی هر انسان ِ با وجدان و زندگی دوستی را استخوان می پوکاند و خون از چشمانشان می باراند.
گویی نام حکومت اسلامی با مرگ و کشتن زندگی هم نام است.
و هر جا که مرگ می بارد حکومت اسلامی پنجه در خون با هیبت و هیکل کریه آورش می تازد.
از وقتی که حکومت اسلامی از قعر تاریخ ِ مرده گی، سَرَک به دنیای ِ زندگی باز کرد، کشتن راآغاز کرد
و کماکان می کُشَد که بماند تا بیشتر بکُشَد.
و تا وقتی که حضور ِ سنگین ِ مرگ پرورش، لاشه اش را بر زندگانی و نشاط و شوق ِ زندگی سالاران انداخته است ما باید هر لحظه از زندگی مان را در کابوس مرگ بسر ببریم تا روزی کهقرعه ی مرگ بنام ما بیفتد.
زیرا آمده اند که هر آنچه نشان از زندگی و انسانیت و ایرانیت دارد، بکُشند و ایران را در تمامیتش بر باد دهند.
پس بر ماست که آرام ننشینیم و تماشاگر صحنه های دل آزار چوبه های دار نشویم بلکه برخیزیم و فریاد بر آوریم تا وجدانهای خفته را بیدار گردانیم و سایه ی مرگ را از سر ِ ما و از گلوی ِ جوان ِ زندگی دور گردانیم و نگذاریم که مرگ بر زندگی فایق آید.
و آنگاه که گلی از شاخسار ِ جوان ِ زندگی
پرپر می گردد
شرممان باد
که آسوده بر افتادن ِ گل ها را تماشا شویم
و وقتی که
تیغ ِ تیز ِ تبر زمستان
گلوی ِ باغ ِ زندگی را
گردن می زند
بر ما زنهار
که فریاد نکشیم
و بیدار نکنیم
وجدانها را
امروز اگر این تیغ ِ تیز ِ تبر ِ مرگ را
بر قلب های تپنده ی رحمانی و زمانی حس نکنیم
فردا گلهای باغ زندگی ِ شاداب
با داس ِ دون ِ ددان
گلو پاره می شوند
و ما همچنان فقط آه
پس
بر ماست
و بر همه ی ماست
که کشتن زندگی را آرام ننشینم
و داس مرگ را از درخت زندگی
به نهایت ِ بی نهایت پرتاب کنیم
آری با این تابلو از جنایت اسلام و اسلامیون در ایران:
گمان نبریم شکلی و یا قرائتی دیگر از اسلام موجود است که به انسان و کرامت انسانی احترام می گذارد.
عبث پندارانه نیاندیشیم که اسلام با اعدام مخالف است.
ابلهانه باور نکنیم که اسلام در شکل شیعه ی اثناعشری اش ضد ایران و ایرانی نیست.
بی خردانه سخن نگوییم که اسلام با حقوق بشر هیچ منافتی ندارد.
ناجوانمردانه تلاش نکنیم که ظرفیتی در حکومت اسلامی و اسلام پیدا کنیم تا شاید قدری اصلاحش نماییم.
خائنانه نکوشیم همین حکومت اسلامی را به ازای نابودی ایران و ایرانی حفظ کنیم.
www.apanahan.blogspot.com
a_panahan@yahoo.de
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر