۱۳۹۳ مهر ۱۱, جمعه

آرشیو جوانی ِ من





آرشیو جوانی ِ من



فراز هایی از یک جُستارم که تقدیم همه ی عاشقان و زیبا پسندان دیار عاشقم می کنم

روزگار ِ دوران ِ جوانی ِ من روشن و آفتابی بود
از درخت پر تراوت ِ شرایط زندگی، گل عشق می چیدیم
و در عشق جوانی سرشار بودیم ( و اگر هم محدودیتی بود، تعصّب و خشک مغزی فرهنگ شریعتمداران بود که هنوز رمقی داشتند و آزادیها را مانع می شدند )
در شب های تابستان ِ " چمخاله " با دختران زیباروی
شب های تاریک را جلوه ای از عشق ِ مستانه
شادکامی عاشقانه می بخشیدیم
و چون کبوتری گردن فراز چرخشی جانانه می زدیم
به نام عشق به خواب می رفتیم
به عشق ِ دیدار ِ یار و بوسه بر لب ِ تبدار، بیدار می شدیم
در غروب ِ روشن ِ شهرمان به کوچه معشوق پا می گذاشتیم
و دلی می دادیم و بوسه ای شکرین از لبهای داغ و تب دار ِ دلدار می ربودیم.
آرشیو جوانی ام پر است از نامه های عاشقانه دل انگیز
و جگر سوز که گاه گاه بر روی شانه یکدیگر اشک شوق می ریختیم
و روی زانوان یکدیگر به خواب می رفتیم.
امیدوارم روزی بتوانم دوران رسوائی و شیدائی خود را بر روی کاغذ بنگارم و تقدیم دختران و پسران نسل جدید کنم که از همه ی این شور و شیدائی ِ جوانی محروم هستند.
آری در یک کلام، دوره ی جوانی ِ من
دوره ی رمانتیک ِ عشق سالاری بود
ولی امّا امروز دلم گرفته است، نه به خاطر خود بلکه به خاطر دختران و پسران جوانی که هنوز شهد عشق را نچشیده، بایستی به خانه " بخت " بروند تا بدبخت شوند
زیرا نه جلوه ای از عشق موجود است
و نه آزادی و دلدادگی
هرچه است سیاهی و تیرگی
و پیچیده در چادر و چاقچور
و . . .

دردا که شراب ِ خون می چکد از پیاله ی چشم
آنجا شکستیم همه ی ابریق عشق به خشم

ما را چه شد که دریدیم زیبایی را چنگال
با سر شتافتیم برای ِ مشتی ریش وُ پشم

احمد پناهنده ( الف. لبخند لنگرودی )

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر