۱۳۹۳ شهریور ۱, شنبه

اسلام دینی انسان کش





اسلام دینی انسان کش

بی پروا و بدور از هر نیرنگی و رنگی باید با شهامت و صراحت هر چه گویا تر سخن از دل بیرون داد که اسلام در همه رنگش و با همه ی فرقه هایش بر آمده از بستر و خوی ِ بیابانگردی و صحرا نشینی و راهزنی و قتل و غارت و ویرانی است که انسان، جان انسانی و کرامت انسانی را در نگاه و جهان بینی اش مقامی نیست.
خواهش می کنم مرا به صدر اسلام و دوران ده ساله ی محمد در مکه که در نهایت مظلوم نمایی یار گیری می کرد تا در دوران سیزده ساله ی مدینه، خوی انسان کشی خودش را به نمایش بگذارد، ارجاع ندهید.
یا مرا به زمان خلیفه ی چهارم ِ اسلام نکشانید تا با مرثیه سرایی در اندر صفات پسندیده ی نا داشته اش، گوشم را آزار دهید.
در حالی که همین علی جز گردن زدن و آدمکشی و جنگ های برادر کشی در مدت خلافت پنج ساله اش، برگه ی روشنی در کارنامه ی سراسر جنایت بارش ندارد.
می گویید نه؟
می گویم این اسناد تاریخی به جای مانده را یکبار بخوانید.
زرین کوب در کتاب تاریخ ایران کمبریج می‌نویسد:
بعد از کشته شدن عثمان بن عفان در شورش سال ۳۵ هجری قمری (۵۶۲-۵۶۳ میلادی)، مردم اصطخر تصمیم به شورش گرفتند که عبدالله بن عباس به دستور پسر عمویش، علی بن ابی طالب، خلیفه چهارم، شورش اصطخر را در خون فرونشاند. مدتی نه چندان بعد، علی زیاد بن ابیه را برای سرکوب شورش فارس و کرمان در سال ۳۹ هجری (۶۵۹ میلادی) فرستاد. مردم نیشابور هم در خلافت علی معاهده خود را شکسته و از دادن جزیه و خراج سر باز زدند. خلیفه سپاهی فرستاد تا آنها را به فرمانبرداری بازگرداند
مایکل مورونی در دانشنامه ایرانیکا آورده است:
در حالی که در سالهای ۴۱-۳۵ هجری/۶۱-۶۵۶ میلادی، مسلمانان مشغول جنگهای داخلی بودند، اکثر مناطق ایران از کنترل امپراطوری عرب خارج شد. حتی بازماندگان سلسله ساسانی تلاشهایی برای بازیابی حکومتشان در شهرهای طخارستان و نیشابور انجام دادند. مسلمانان با تکیه بر خراج و مالیات موفق شدند دوباره کنترل مناطق آشوب زده را در دست گرفته و شورشها علیه والیان و افراد تحت حمایت آنان را بخوابانند. هپتالیان شهرهای بادغیس، هرات و فسانج همانند اهالی نیشابوراز دادن مالیات به حاکمان عرب سر باز زدند. مردم شهر زرنگ هم مقر حکومتی حاکم خود را سرنگون کردند. از طرفی دیگر بدویان عرب نیز به شهرهای سیستان حمله برده و آنجا را تصرف کردند. در سال ۳۶ هجری/۷-۶۵۶ میلادی، فرمانهای علی به اشخاص برجسته محلی مبنی بردادن خراج به ماهویه مرزبان مرو باعث بروز شورشهایی در شرق خراسان علیه حکومت علی گردید و تا مرگ علی ادامه داشت.
بعد از جنگ صفین، هنگامی که علی مشغول شورشهای خوارج در عراق و فارس بود، مردمان مناطق جبال، فارس و کرمان در سال ۳۹ هجری/۶۵۹ میلادی از دادن مالیات سرباز زده و شروع به شورش کردند که روز به روز شدت می‌یافت و مردم این مناطق مامورین جمع آوری مالیات را از شهرهای خود بیرون راندند. زیاد بن ابیه برای سرکوب شورشها فرستاده شد و توانست شورش مردم اصطخر را سرکوب کرده و فارس و کرمان را آرام کند. علی همچنین نیرویی کمکی به نیشابور فرستاد تا شورش آنجا را نیز آرام کند.
بنوشته کرون٬ پیروز فرزند یزدگرد سوم موفق شد بعنوان شاه ایران در محلی که منابع چنینی ها آنرا جی لینگ نامیده‌اند مستقر شود که جی لینگ احتمالاً زرنج در سیستان بوده است. به تلاش پیروز در منابع اسلامی در هنگامی که از شورش زرنج٬ بلخ٬ بوشنج٬ و خراسان در هنگام جنگ‌های داخلی مسلمانان در زمان خلافت علی نوشته اند٬ اشاره شده است. این منابع خود پیروز را بیاد ندارند. اما نوشته اند که هنگامی که خٌلید بن کعث ٬ فرماندار جدید منصوب شده توسط علی برای خراسان٬ به نیشابور رسید. شنید که فرمانداران شاه ساسانی (عمال الکسری) از خراسان از کابل به خراسان آمده اند و خراسان شورش نموده است.
کرون، می نویسد که در سال ۳۰ هجری/ ۶۵۰ یا ۳۱ هجری قمری/ ۶۵۱ میلادی (دوران خلافت عثمان) عبدلله ابن عامر٬ فرماندار بصره پس از فتح شهر جور عازم استخر شد تا این شهر را دوباره فتح کند. او قصد کرد تا به عنوان تنبیه جان تمام ساکنان شهر را بستناند. او بقولی چهل هزار و بقولی دیگر صد هزار و به عبارتی بسیاری را کشت. او بیشتر اشراف و اسواران نجیب زاده را نیز نابود نمود. تمام اینهامانع نشد که مردم استخر دوباره در زمان خلافت علی قیام نکنند.
تورج دریایی آورده است که پس از به خلافت رسیدن علی، او عبدالله بن عباس را به حکومت عراق فرستاد. مردم استخر بار دیگر شورش کردند و نیروهای ابن عباس بعد از خونریزی زیاد شورش را فرونشاند.
بیهوده تلاش نکنید که جنگ قدرت حسین را با یزید برایش حقانیت بخرید و سپس در زیر علمش سینه بزنید و انسان کشی خودتان و یا آنها را در نهایت مظلومانه اما سبعانه مشروعیت بدهید.
زیرا هم آن حسین هیچ باوری به جان انسان و کرامت انسانی نداشت و هم آن یزید کوچکترین ارزشی برای حیات انسان قایل نبود. چون هر دو پرورش یافته ی اسلام ِ ناب محمدی بودند و زنده بودند تا بکشند و سپس کشته شوند.
می گویید نه؟
می گوییم بنگرید که چگونه حسین برای مظلوم نهایی، کودکان خرد سال خانواده و اقوام خویش را گروگان گرفت تا برای رساندنش به قدرت، فرش خون بگسترانند.
بنگرید که حتی رحم به کودک شیر خوار خودش نکرد و او را از پستان مادرش بیرون کشید تا در نبرد قدرت، قربانی اش کند.
و آن سو هم بی هیچ ملاحظه ای بی رحم بودند که این سو به نمایش گذاشتند.
و این همه فقط در ذات اسلام است. یعنی دینی که با توحش و گردن زدن بی رحمانه ایجاد رعب و وحشت می کند. کاری که امروز داعش با درس آموزی از رهبر عقیده اش محمد و خلفای خونریز عرب می کند.
و چنین بود که از آغاز نطفه بستن اسلام با کشتن و سر بریدن انسان شروع شد و تا امروز در هر جای جهان اگر رد پایی از اسلام وجود داشته باشد، خون انسان است که بر زمین جاری گشته و یا زندگی انسان است که در بالای دار پرپر شده است.
به عبارت گویا تر هم محمد و علی با نام اسلام، انسان کش بودند و هم ابوبکر و عمر و عثمان.
هم یزید برای جان انسانی ارزشی قائل نبود و هم حسین کوچکترین ترحمی به زندگی انسانی نداشت.
هم بنی امیه قاتل انسانها و ایرانیان بودند و هم بنی هاشم و مختار و زید و ابوحنیفه
هم بنی عباس ضد انسان و ضد ایرانی بودند، هم شیعیان صفویه
هم اسلامیون قاجاریه ضد زندگی و نشاط و شادی بودند و هم همین آخوندهای اسلامی که بیش ازسی و پنج سال بی دریغ و بی رحمانه از ایرانی ها می کشند.
یعنی اسلام در هر شکل و رنگش سرشتش با انسان کشی سرشته شده است.
شاید کسانی که درد اسلام دارند و یا سودشان را برای بقای همین اسلام در ایران می بینند تا پادشاهی و جوهره ی حکومت ایرانی بر نگردد، این نگاهم را توهین به رمه های انسان- گوسفندی که نا آگاهانه به این دین دل بستند، تلقی کنند. اما هر کس که کوچکترین وجدانی درونشان را به بیداری، هوشیار کند، می فهمد که چنین تذکار و یا روشنگری فقط از سر خیرخواهی است تا به خود آیند و به جایی کشیده نشوند که بوسیله ی سفله گان اسلامی قاتل ِ انسانها و یا در جنایاتشان شریک گردند.
معنی اش این است که باید آن نگاهی را توهین آمیز دانست که تا امروز صفات پسندیده ی نا داشته ای را برای محمد و علی و حسین تولید کردند و آگاهانه در چشمان مسخ شدگان اسلامی خاک می پاشند.
باید برای مردم و ذلیل شدگان توده های گوسپندی اسلامی روشن کرد که اسلام یک دین سفله پرور بوده و هست و انسانها را به سفله شدن تشویق می کند تا چون آدمکشان حرفه ای قاتل انسان ها گردند.
می گویید نه؟
می گویم بنگرید که چگونه مادر قربانیان را به پای دار می کشاندند تا صندلی زیر پای یک انسان را که طناب دار در گردنش حلقه شده است، بکَشد و در کشتن زندگی اش شریک شود.
می گویم بنگرید که چگونه مردم بخت برگشته و و مسخ شده را برای تماشای دار زدن زندگی، سنگسار کردن زیبایی و شلاق زدن کرامت و شخصیت انسانی می کشانند تا هر نوع انسانیت و کرامت را در آنها بکُشند و سپس هر یک را به یک جانی و قاتل تبدیل کنند.
می گویم بخوانید آنچه را که خمینی فقط در تابستان سال 67 بر زندانیان ِ اسیر روا دانست و فتوای مرگ هزاران بی گناه ایرانی را صادر کرد.
می گویم به تاریخ رجوع کنید که چگونه وقتی خمینی و آخوندهای اسلامی ِ خونریز حاکم شدند، شیر مردان و دلاور زنان ِ نظام پادشاهی را بی هیچ رحمی سر بریدند و پیکر مردانه شان را قطعه قطعه کردند.
آری دیروز در مطلبی تحت عنوان هشداری برای بیداری نوشته بودم:

" به نظر می رسد کمتر کسی است که جنایت و شقاوت اندازه ناگرفتنی آدمخواران اسلامی داعش را ببیند و هزاران نه آفرین به آنها نگوید که هیچ حتا انزجار دل آزارشان را از این همه سفلگی و ددمنشی ضد انسانی از جنس اسلامی آنها را فریاد نکند.
اعتراف می کنم که وقتی چنین حمله ی وحشیانه و آدمخوارانه ی این اسلامیون را دیدم، بی اختیار به یاد نیاکانمان در حمله و هجوم ِ حیوانی و وحوش وار این جانوران در پایان دوره ی ساسانیان افتادم.
با چشمی از اشک دوباره تاریخ را ورق زدم و در جای جای ایران، وحشی گری و انسان کشی و ایرانی کشی ددمنشانه آنها را با چشم بصریت دیدم.
دیدم که پدران و برادران ما را با بی رحمی و حیوان صفتی سر می برند
دیدم به مادران و خواهران ما تجاوز می کنند و آنها را در بازار مدینه می فروشند
دیدم روزبه بن مرزبان که با خیانت به ایران و ایرانی، به صف تازیان آدمخوار پیوست و سلمان نام گرفت و از این خوش خدمتی حکومت مدائن را به دست آورد
دیدم عبدالله بن عامر حاکم تازی ِ استخر وقتی مقاومت ایرانیان را در مقبابل وحشی گری و حیوان صفتی خود دید که گمارده ی او را در استخر کشته اند، دیوانه وار:
"سوگند خورد که چندان بکشد از مردم استخر که خون براند. به استخر آمد و به جنگ بستد... و خون همگان مباح گردانید و چندان که می کشتند، خون نمی رفت تا آب گرم بر خون می ریختند. پس برفت و عدد کشتگان که نام برده اند، چهل هزار کشته بود، بیرون از مجهولان."
به نقل از فارسنامه ی ابن بلخی صفحه ی صد و شانزده
و در این وحشی گری و درنده رفتاری حیوان وش ِ تازیان که با خنجر ِ کین و ددمنشانه، گلوی ایرانیان را رگ می بریدند و زنان و دختران ایرانی را در بازارها می فروختند.
پیروز نهاوندی معروف به ابولولو را دیدم که بعد از جنگ نهاوند اسیر شده بود و غلام مغیره بن شعبه بود.
تمام قد او را نگاه می کردم و می دیدم که او وقتی اسیران نهاوند را به مدینه می آوردند، در گوشه ای ایستاده بود و در چشم اسیران و رنج و شکنج آنها می نگریست.
می دید که وقتی کودکان خردسال در بین این اسیران هستند، با دست بر سرش می زد و می گریست و می گفت:
." عمر جگرم بخورد"
و چنین بود که پیروز نهاوندی را قرار از کف برفت و بی تاب شد و سوگند خورد که عمر را بکشد و انتقام خون ایرانیان و درد و رنج و شکنج و خواری اسیران ایرانی را بگیرد و براستی مردانه و شجاعانه و دلیرانه چنین کرد.
پس کاردی حبشی فراهم کرد و هنگامی که عمر به مسجد آمد تا نماز پیروزی بخواند، چند ضربت به او زد و تلفش کرد.
عملی که چند سال بعد چراغ راهی شد به دست بهمن جازویه معروف به ابن ملجم که علی را به همین شکل کشت و از میان برداشت.
اینها را نوشتم تا برای بیداری جوانان و ملت ایران بگویم که این حیوان صفتی و وحشی گری و ددمنشی بی رحمانه ی داعش در انسان کشی، ریشه در ددمنشی و وحشی گری و درنده خویی و حیوان صفتی پدران تاریخی و عقیدتی شان در صدر اسلام دارد.
یعنی پدران تاریخی و عقیدتی شان با همین شیوه اما بسیار شنیع تر، ترسناک تر، خونریزتر، حیوان صفتانه تر و بی رحمانه تر،
پدران و برادران ما را سر بریدند و خواهران و مادران ما را به اسیری و کنیزی در بازار مدینه فروختند.
و دریغا و هزاران اما و اما
بسیار دردناک است که در این زمانه بعضی از ایرانیان برای این خونخواران و آدمکشان و نابود کننده ایران و ایرانی، عزا داری می کنند و بر سر می زنند و تن و سرشان را زخمی می کنند.
می پرسم چرا؟
به نادانی و با نا آگاهی پاسخ می دهند که حسین را مظلومانه کشتند
می گویم به ما چه؟
مگر از ایرانیان کمتر کسانی مظلومانه و بی کسانه به دست همین حسین ها و پدران و عموهای تاریخی شان کشته شدند؟
آیا وقت آن نرسیده است که چشمان باز کنیم و تاریخ جنایت همین حسین ها و علی ها را بخوانیم؟
آیا سزاور نیست که برای کشته شده گان ایرانی به دست این دژخمیان تازی و عرب، بزرگداشت بگیریم؟
چرا نیاید یادی از رستم فرخزاد کنیم که دلاورانه برای دفاع از ایران و ایرانی به دست همین جانوران تازی کشته شد؟
چرا نباید پیروز نهاوندی را که قاتل ایرانیان را کشت، بزرگش داریم اما در مقابل هر بی سر و پای تازی و بی هویت را در جای جای ایران برایش مقبره و بارگاه درست کنیم و به ان دخیل ببندیم؟
مطمئن باشیم همین داعشی های حیوان صفت که چنین وحوش وار انسانها را می خورند از تخم و ترکه ی همان محمد و ابوبکر و عمر و عثمان و معاویه و یزید و مروان و حجاج و حسن و حسین و ... هستند که دیروز پدران و برادران ما را فجیع تر از جنایت داعشی ها کشتند و به مادران و خواهران ما تجاوز کردند.
می گویید نه؟
می گویم فقط به یک سند در این باره نگاه کنید تا متوجه شوید این جماعت نامبرده به قول خسرو پرویز شاهنشاه بزرگ ساسانی در ردیف جانوران گزنده و مرغان آواره هستند.
سندی تاریخی در باره کشتار ایرانی در گرگان بوسیله همین حسین و برادرش حسن همراه با پسر عموهای تاریخی اش
طبری می نویسد :” سعید ابن عاص” لشگری راهی گرگان نمود . مردم آنجا از راه صلح آمدند . سپس 100 هزار درهم خراج و گاه 200 هزار درهم خراج به اعراب میدادند . لیکن قرارداد از طرف ایرانیان برهم خورد و آنان از دادن خراج به مدینه سرباز زدند و از اسلام خونين گريزان شدند . یکی از شهرهای کرانه جنوب شرقی دریای خزر شهر “تمیشه” بود که به سختی با سپاه اسلام نبرد کرد . “سعید عاص” شهر را محاصره کرد و آنگاه که آذوقه شهر به اتمام رسید مردم از گرسنگی زنهار ( امان ) خواستند .و به آن شرط که سپاه “سعید ابن عاص” مردمان شهر را نکشد،با او قرار صلح گذاشتند.او نیز این شرط را قبول کرده و سوگند یاد کرد که یک نفر را نکشد!!!لیکن بعد از عقد قرار داد سعید تمام مردمان شهر را به جز یک نفر را در دره ای گرد آورد و تمام افراد شهر را از لب تیغ گذراند .در واقع او به وعده اش عمل کرد و به سوگندش وفادار ماند و همه آن مردمی که منظور او از یک نفر را “هیچکس” می پنداشتند را سر برید.
در این کشتار عبدالله پسر عمر – عبدالله پسر عباس – عبدالله پسر زیبر – حسن ابن علی ( امام حسن ) – حسین ابن علی ( امام حسین ) در راس لشگر اسلام قرار داشتند.
(کتاب تاریخ طبری – محمد جریر طبری – ترجمه ابوالقاسم پاینده – جلد پنجم – چاپ تهران – صفحه 2116)
در پایان این نوشته ضمن هشدار به همه جوانان و ملت ایران جهت بیدار شدن و دوری گزیدن از این بیگانه صفتان بیگانه پرست، سخنان منتسب به خسرو پرویز شاهنشاه بزرگ ساسانی و ایرانی، از کتاب دو قرن سکوت اثر عبدالحسین زرین کوب در صفحه نود و یک را با هم می خوانیم تا بدانیم که پدران ما به این جانوران چگونه می نگریستند که امروز در قامت داعش، انسانها را به فیجع ترین شکلش در قرن بیست و یکم، سر می برند؟
خسرو پرویز می گوید:
" اعراب را نه در کار دین هیچ خصلت نیکو یافتم و نه در کار دنیا. آنها را نه صاحب عزم و تدبیر دیدم و نه اهل قوت و قدرت. آنگاه گواه فرومایگی و پستی همت آنان همین بس که آنها با جانوران گزنده و مرغان آواره در جای و مقام برابرند.
فرزندان خود را از راه بینوایی و نیازمندی می کشند و یکدیگر را بر اثر گرسنگی و درماندگی می خورند.
از خوردنی ها و پوشیدنی ها و لذت ها و کامرانیهای این جهان یکسره بی بهره اند.
بهترین خوراکی که می توانند به دست آورند، گوشت شتر است که بسیاری از درندگان آن را از بیم دچار شدن به بیماریها و به سبب ناگواری و سنگینی نمی خورند... ."
و من اعتراف می کنم که خسرو پرویز با آنکه وحشی گری ها و سر بریدن ها ی فرزاندان و کشورش ایران را ندید، در این قضاوت کاملن حقیقت چهره و ذات آدمکشی ِ این وحوشان بعدن اسلامی شده را در سینه ی تاریخ ثبت کرد.
البته در زمان خسرو پرویز هنوز عرب ها را به سردگی محمد جرئت این نبود که با چشم تجاوز به ایران بنگرند.
آری با این تابلو از جنایت اسلام و اسلامیون در ایران:
گمان نبریم شکلی و یا قرائتی دیگر از اسلام موجود است که به انسان و کرامت انسانی احترام می گذارد.
عبث پندارانه نیاندیشیم که اسلام با اعدام مخالف است.
ابلهانه باور نکنیم که اسلام در شکل شیعه ی اثناعشری اش ضد ایران و ایرانی نیست.
بی خردانه سخن نگوییم که اسلام با حقوق بشر هیچ منافتی ندارد.
ناجوانمردانه تلاش نکنیم که ظرفیتی در حکومت اسلامی و اسلام پیدا کنیم تا شاید قدری اصلاحش نماییم.
خائنانه نکوشیم همین حکومت اسلامی را به ازای نابودی ایران و ایرانی حفظ کنیم.
احمد پناهنده
www.apanahan.blogspot.com
www.apanahan.wordpress.com

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر