بطوریکه در هر حرکت و اعتراض، ملت ایران بتدریج از ارزشهای اسلامی و انقلاب اسلامی فاصله گرفتند و می گیرند و گام به گام به خویشتن ِ خویش ایرانی و ارزشهای ایرانی پیوند خوردند و می خورند.
همین دیروز بود که در روز " قدس سابق " همه ی نقشه ها و تبلیغات ِ نخ نمای ِ ضد ایرانی ِ حکومت اسلامی که آمده بودند روضه ی ضد اسرائیلی برای فلسطین و آزادی " قدس " بخوانند و اشکی برای تروریستهای جهاد و حماس و حزب الله بریزند با عکس العمل ِ شدید و به موقع ِ وجدانهای بیدار ایرانیان روبرو شد که با شعار " نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران " همه ی ارکان حکومت پلیدشان را بلرزه انداختند که هنوز هم، دایناسورهای از گور ِ زمان گریخته، از طنین ِ صدای ِ جانم فدای ایران رعشه ی مرگ می گیرند و در هر فرصتی با ناله ی جگر سوز، زوزه می کشند که چرا ملت ایران می گوید " جانم فدای ایران "؟
سخن بسیار واضح و روشن است. ملت ایران در این گام با فریاد رسای جانم فدای ایران می خواهد بگوید که بالاترین ارزش برای ما ایرانی ها، ایران است و هر ارزش دیگر هر چند هم عزیز باشد باید در زیر ِ مجموعه ی ِ ارزشی بالاتر بنام ایران تعریف شود .
معنی این سخن این است که اسلام باید به جای سزاوارش فرو کشیده شود و به مسجدها و سر ِ گورها برگردد تا آهسته آهسته کمرنگ و سپس بی رنگ گردد .
به همین مناسبت بود که ملت ایران " روز قدس " سابق را به روز فریاد رسای " جانم فدای ایران " تبدیل کردند .
سیزده ی آبان یکی دیگر از روزهایی بود که حکومت اسلامی آن را متعلق به خود می دانست و هر سال در این روز روضه ی ضد آمریکایی می خواند و اشک ضد امپریالیستی می ریخت. اما ملت ایران در سال گذشته با جدا کردن صفوفشان از عقب ماندگان تاریخ، فریاد " مرگ بر روسیه و چین " را سر دادند تا بگویند که منافع ما ایرانیان، در این شرایط نه ضدیت علیه آمریکا بلکه انزجار و نفرت از دول روسه و چین است که در همه ی مراحل سرکوب و کشتار ایرانیان و همچنین غارت منابع ایران پشت و تکیه گاه همین آخوندهای آدمکش و ویران کننده ی ایران هستند. به عبارت دیگر خواستند بگویند که منافع ما ایرانیان از منافع اسلامیون در همه رنگش و همچنین پادوهای روسیه و چین که به غلط نام اپوزیسیون حکومت اسلامی را حمل می کنند، جدا است. از این جهت بود که با این حرکت اعتراضی و چنین شعاری، دشمنان واقعی ملت ایران را نشانه رفتند.
زیرا ملت ایران در این سی و یکسال سال ِ سیاه و نکبت ِ حکومت اسلامی به این درک و آگاهی رسیده است که بتوانند تشخیص دهند که چه کسانی و یا کشورهایی، دشمن منافع ملی و سربلندی ایرانی است.
به همین دلیل بی پروا همه ی دوستان حکومت اسلامی را دشمنان ایران و ایرانی ارزیابی می کنند و تنفر خودشان را از آنها با صدای رسا فریاد می زنند .
شانزده ی آذر، دیگر مراسم ِ متعلق به سینه زنان ِ عاشورایی چه از طایفه ی مصدقی، چه از قبیله ی اسلامی و چه از فرقه های کمونیستی بود که هر سال برای فرار از بی مسئولیتی و جنایت ضد ایرانی خود برایش روضه ها می خواندند و گریبانها می دریدند و جاهلانه بر سر و سینه خود می کوفتند تا فرهنگ کربلایی و عاشورایی را که جزء نکبت و خواری و ناله و غم و گریه نصیب ملت ایران نکرده است، هر چه بیشتر بر ملت ایران تحمیل کنند و آنان را هر چه بیشتر از شادی و پیشرفت اجتماعی باز دارند.
اما ملت بزرگ ایران 16 آذر ِ سال ِ گذشته را چنان بر سر مصدقی ها، اسلامیون و کمونیستها کوبید که یاغی در گورش تکان خورد و رهروان یاغی از همه رنگش هنوز گیج از تکانی هستند که چرتشان را پاره کرده است.
به عبارت دیگر ملت ایران برای عبور از این ارزشهای ضد ایرانی ، آنان را چون سلاحی علیه خود آنها بکار گرفتند و هر روز فاصله شان را از همه ی مُردارهای تاریخ چه اسلامی، چه کمونیستی و چه ورشکسته دکانی بنام " ملی گرایی " زیاد می کنند تا هر چه بیشتر از آنها دور گردند و به اصلیت و ارزشهای ایرانی خود نزدیک شوند و با آن پیوند بخورند .
مراسم مرگ منتظری هم یکی از این روزها است که ملت ایران از شرایط ایجاد شده به فراست استفاده کرد و فریاد های ایرانی را بر سر اسلامیون و ارزشهایی که منتظری به آن دل بسته بود فرود آور دند.
یعنی اگر حکومت اسلامی تا این زمان از مرگ، کارناوال عزا برای تحمیق مردم در هر چه فرو رفتن به ارزشهای ضد انسانی و ضد ایرانی راه می انداخت و آنها را به جای شادی و سرور و جشن به اندوه و ناله و گریه دست به گریبان می کرد. اما در مراسم مرگ منتظری مردم این چس ناله های ارزان را به اندرون ِ حجره های نمور گرفته و تار عنکبوت تنیده ی اسلامیون در همه شکلش پرتاب کردند و به جای گریه و ناله تمامیت حکومت اسلامی را با شعارهای کوبنده ی مرگ بر دیکتاتور و خامنه ای و یا مرگ بر جمهوری اسلامی و جانم فدای ایران جشن گرفتند. یعنی قدمی دیگر به سوی وصل شدن به اصل خویش ایرانی برداشتند. اصلی که نیاکانمان را غم بیگانه بود و سراسر زندگی شان بر بستر ِ شادخواری و شادخوانی و شادگویی و شاد رقصی سفره ی شادمانی پهن کرده بود.
اما این حرکات هنوز از نتایج سحر بود و ملت ایران عزم داشتند تا با ادامه ی این حرکت های شکوهمند، روزهای تاسوعا و عاشورای در پیش را برای همیشه از حرمت بیاندازند و گام های ِ نخست را برای ویران کردن ِ این دکان ِ هزار و چهارصد ساله ی تحمیق و پوک کردن خرد انسانی را در زمانی که اسلامیون حکومت می کنند، بردارند.
فراموش نشود که روزهای تاسوعا و عاشورا برای اسلامیون و حکومت اسلامی از قدسیت بالایی برخوردار بوده و هست و چهارده قرن بوسیله ی آن از مردم سواری گرفتند و هنوز هم می گیرند.
و حکومت اسلامی بر این گمان بود که مردم ایران در این روزها به پاس ِ احترام به حسین هاشمی برای عزا داری به خیابانها می آیند و حرمت نمی شکنند و چنین می پنداشت که سیل عظیم مردم به تنگ آمده در این روزها را در خیابان به حساب احترام به حسین هاشمی در تحکیم حکومت غارتگرانه، تجاوز گرانه، ویرانگرانه و کشتار ایرانی خودشان بنویسد. اما مردم ایران را در سر سودایی دیگر بود و از همان ساعات آغازین چنان چرت آخوندهای جَرَب گرفته را پاره کردند که اگر با بی رحمانه ترین شکل کشتار و سرکوب جلو نمی آمدند، نه از حکومت اسلامی نشانی می ماند و نه اسلام ِ محمدی و حسینی.
از این پس بود که حکومت اسلامی دریافت که ملت ایران را جزء سرنگونی تمام عیار ِ اسلامیون و اسلام در همه شکلش و جانشین کردن یک حکومت ایرانی با معیارها و سنت های اصیل ایرانی در سر سودای دیگری نیست. از این جهت بود که برای عقب انداختن سقوط ِ حکومت اسلامی و اسلام در ایران به برهنه ترین شکل ِ سرکوب ِ تاریخ بشریت روی آوردند.
این حرکت غرور انگیز ِ ملت ایران علاوه بر انداختن رعشه ی مرگ در تار و پود ِ آخوندهای جنایتکار، سبب شد که مشت مدعیان ِ کاذب ِ رهبری را به آشکارترین وجه ممکن در نگاه ِ چشمان مردم ایران و جهان باز کند و نشان دهد که این مدعیان آنجا که بین انتخاب ایران و اسلام قرار می گیرند، ایران را فدا می کنند و چهار نعل به سمت و آغوش همین اسلام خونریز شتابان می دوند. بطوریکه از این تاریخ به بعد، هم موسوی و هم کروبی از اسب ساختگی رهبری پایین فرو غلطیدند و دوباره به دامن " اسلام ناب محمدی و حسینی " و " دوران نورانی امام رذلشان " بر گشتند و مردم متوهم را در صحنه تنها گذاشتند.
و بی شرمانه این عمل ناجوانمردانه را تا امروز به لطایف الحیلی کماکان ادامه می دهند تا از این طریق طغیان و غلیلن مردم ایران را ساکن و راکت و بی حرکت کنند.
در همین رابطه در دیروز ِ نزذیک، این روزها را به خوبی پیش بینی کرده و نوشته بودم:
" . . . اگر هم موسوی و کروبی با جنبش همراه شدند نه به خاطر مردم بلکه برای اعتراض به خرد شدن شخصیت و هویت خودشان در نظام اسلامی بود که اینچنین عریان قربانی مطامع ولی فقیه در زیر پای احمدی نژاد می شدند.
البته دور از انصاف خواهد بود که همین قدر هم که با جنبش همراهی کردند، از آنها قدر دانی نکنیم
ولی یادمان باشد که موسوی و کروبی و خاتمی و رفسنجانی در هیچ شرایطی نمی توانند رهبری جنبش علیه جمهوری اسلامی را به عهده بگیرند.
زیرا افراد نامبرده از عناصر خودی ِ جمهوری اسلامی هستند و همه ی تلاششان در عالی ترین شکلش، بقای همین جمهوری اسلامی با چهره ی بزک کرده تر آن است.
و نباید کوچکترین توهمی از این افراد داشته باشیم که آنها دلسوز مردم و ایران باشند. زیرا خودشان می گویند که نظام مقدس جمهوری اسلامی از هر ارزشی بالاتر است و معتقد هستند حتی اگر برای حفظش ناچار شوند اصول مذهب شیعه را زیر پا بگذارند، بی پروا می گذارند و یا در تضاد بین اسلام و ایران، ایران را به پای اسلام فدا می کنند.
توجه داشته باشیم که همه ی پایوران جمهوری اسلامی از صدر تا ذیل با تمامی نوچه های خود در پوشش اپوزیسیون هرگز از اعتراضات مردم برای ساختن ایرانی بدون جمهوری اسلامی استقبال نمی کنند و اگر بعضی اوقات خود را در شکل بسیار ضعیف شده با نارضایتی مردم همراه می کنند نه به خاطر پشتیبانی از مطالبات مردم که به حق خواهان پرچیده شدن ِ جمهوری اسلامی در تمامیتش هستند بلکه برای فروکش دادن عصیان ِ مردم و تسلیم بی قید و شرط آنها به شرایطی است که جمهوری اسلامی تحمیل می کند.
و اعتراضات اخیر که در شکل های پراکنده، هنوز هم ادامه دارد و می رود در هیجده تیر به تظاهرات بزرگ تبدیل شود، چرت ِ خوش ِ همه ی پایوران جمهوری اسلامی، چه از نوع ولایی و چه از نوع " اصلاح طلبی اش " را پاره کرده و آنها را به چاره جویی وا داشته است.
چنین است که همگی سخن از مقدس بودن نظام می گویند و حفظ همین جمهوری اسلامی را به زبانهای مختلف به میان می آورند و از مردم می خواهند در چهارچوب ِ قوانین ِ همین جمهوری اسلامی خواسته هایشان را به گوش مسئولین حکومتی برسانند.
قوانینی که کوچکترین اعتراض به جنایات و سرکوب ِ همین رژیم را منع و حتی اجازه ی راهپیمایی آرام و مسالمت آمیز را از مردم دریغ می کند."
اگر تا دیروز فهمیدن این اندیشه و نگاه برای بسیارانی که منافعی در همین حکومت اسلامی دارند، سخت و دشوار بود و یا دور از واقعیت ارزیابی می شد امروز اما با روشن شدن مواضع بغایت ارتجاعی موسوی و کروبی برای حفظ همین حکومت اسلامی و همچنین مردم را به حرکتی دعوت کردن، باید آنها را هوشیار کرده باشد و یا وجدان خفته شان را به بیداری قلقلک داده باشد.
در واقع مردم ایران با این حرکات اعتراضی غرور آمیز و شکوهمند، حساب خود را از موسوی و کروبی جدا کردند و می کنند و رفته رفته برای پیوند خوردن با رهبری ایرانی که ایران و فرهنگ و تاریخ ایران را برتر از هر ارزشی بداند، آماده می شوند.
بدانیم و باور کنیم که برای زمین زدن حکومت اسلامی هیچگاه رهبری از دل همین حکومت پرورده و زاده نمی شود. چرا که هیچگاه افعی کبوتر نمی زاید.
برای به زمین زدن حکومت اسلامی و اسلام باید به اصل ِ خویش ِ ایرانی رجوع کرد و از ظرفیت های بی همتا و بی نظیرش بیشترین استفاده را برد.
بی گفتگو این ظرفیت بی همتا و توانا همانا ناسیونالیسم ایرانی است که می تواند در مقابل هر گونه بیگانه خویی و تجاوز بایستد و دشمن را در هر شکلش پوزه به خاک بمالد.
آیا با این تفاسیر مشکل است که ندانیم رهبری در همین خارج از ایران با همه ی توانش برای فراهم کردن سقوط حکومت اسلامی از همه ی ظرفیت ها استفاده می کند؟
فراموش نکنیم که این عبور تدریجی از حکومت اسلامی بر بستر آگاهی از فرهنگ ایرانی و پیوند خوردن به اصل خویش ایرانی دنبال می شود و گام به گام در روزهای ِ متعلق به حکومت اسلامی و همه ی دُم وُ دنباله هایش، گلویشان را می فشارد و با پیوند خوردن به رهبری اصیل ِ ایرانی با پشتوانه ی 57 سال سازندگی که ایران را از قعر عقب افتادگی ِ قاجاریه به قرن بیستم پرتاب کرد و ایرانی را از ذلت وُ خواری وُ عقب ماندگی بیرون کشید، حکومت اسلامی و روضه خوانان اسلامی و همه ی نا ایرانیان ِ به ظاهر ایرانی اما ضد ایران را به جای سزاوارش فرو خواهد کشید.
روزهای در پیش اثبات این نگاه را در تاریخ ثبت خواهد کرد.
www.apanahan.blogspot.com
a_panahan@yahoo.de
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر