فراموش نکنیم که ما مخالف حکومت اسلامی هستیم و برای این کار با تمامی قوا، اندیشه و جان و خردمان با آن به مباره برخواسته ایم و 31 سال از بهترین دوران جوانی و زندگی مان را در این راه مایه گذاشته ایم تا این ننگ تاریخی را ازدامن پاک ِ مام ِ وطنمان ایران، سرزمین ِ همه ی جانان در تمامیتش پاک کنیم و غبار بیگانگی ِ قرون اعصار را از چهره ی عظمت ِ تمدن و فرهنگ ایرانیان که فخر و افتخار بشریت است، بزداییم. اما باید بدانیم که در کنار این مخالفت منطقی با حکومت اسلامی، هرگز، هرگز، هرگز در هیچ شرایطی مخالف چهارچوب ارضی و آبی ایران نبوده و نیستیم و اجازه نداریم که مخالف چهار چوب ارضی و آبی ایران باشیم و مطمئن باشیم که اگر کسی و یا گروهی پیدا شوند که چنین بیاندیشند که چهارچوب ارضی و آبی ایران برایشان بی اهمیت باشد، باید به چنین اندیشه ای شک کرد و آن را شروع از خود بیگانگی قلمداد نمود که در تداومش به بیگانه شدن از تاریخ خود می انجامد که امروز برایش فرق نمی کند نام خرمشهر، المعمره باشد ویا اروندرود، شط العرب و خلیج همیشه فارس، خلیج عربی. زیرا دیگر نمی توان از آنها به عنوان نیروهایی که دل در گرو نجات ایران در تمامیتش دارند، حساب کرد. و اگر قرار باشد سرنگونی حکومت اسلامی به نابودی و تکه پاره شدن ایران بیانجامد، و سرنوشت ایران بدست متجاوزین به سر زمین اهورایی مان رقم بخورد همان بهتر که برای حفظ ایران در تمامیتش از تجاوز بیگانه که چشم طمع به خاک ایران دوخته اند در کنار مردم و ارتش ایران قرار بگیریم که در اسارت رژیمی قرار دارند که امروز به خون ما تشنه است. زیرا دعوای ما با حکومت اسلامی یک امر داخلی است که می خواهیم این رژیم را با یک مبارزه مدنی، مسالمت آمیز و خردگرا سرنگون کنیم بدون آنکه به چهار چوب ارضی و آبی ایران صدمه ای وارد شود. مطمئن باشیم کشور ایران از یک ملت با اقوام گوناگون تشکیل شده است نه از ملیت های مختلف که امروز افراد و یا نیروهایی از روی جهالت تاریخی آن را بر زبان جاری می کنند. تا امروز هیچ قومی از بدو تشکیل ایران ِ بزرگ به زور به آن نپویسته است که به خود اجازه دهد از ایران جدا شود بلکه به گواهی تاریخ، بسیاری از اقوام همین ایران ِ جان ِ همه ی جانان را به زور و یا از روی بی کفایتی و بی تدبیری دولتمردان ِ وقت از نیاخاکمان جدا کرده اند.
امروز علی رغم میل ما حکومت اسلامی بر کشورمان حاکم است و ما هم در حد توان خود با آن مبارزه می کنیم تا بر افتد. ولی حاضر نیستیم که بر افتادن حکومت اسلامی، تجزیه ایران را سبب شود. تمامی تلاش و حسن ویژه نیاکانمان این بوده است که هزاران سال با صلح و آشتی و آرامش کنار هم زندگی کرده اند و به صورت اقوام به هم پیوسته، یک ملت را تحت نام ایران پایه گزاری کردند. نام گزاری بی پایه و بی مایه و جدایی ساز " خلقهای ایران و ملل ایران " جزء دامن زدن به تفرقه و سپس سرود جدایی خواندن برای قسمتی از ایران ِ یکپارچه ثمر ِ دیگری ندارد. این موضوع را تاریخ ایران گواهی می دهد که چگونه پس از انقلاب مشروطیت تا هنگامه ی کودتای سوم اسفند ماه 1299 گوشه هایی از کشور ایران با نام همین " خلقها و ملل " بوسیله جدایی خواهان بی وطن و ضد ایران که رو به قبله کرملین سجده می کردند و یا از آب تایمز وضو می گرفتند، در حال جدا شدن از نیاخاکمان ایران بودند. آیا مگر یادمان رفته است که چگونه شیخ محمد خیابانی با نام گذاشتن " آزادی ستان " بر آذربایجان می خواست تحت نام "خلق آزادی ستان" آذربایجان، مقرگاه آتشکده بزرگ ساسانیان، آذرگشنسب را از مام وطن جدا کند؟ مگر یادمان رفته است که کلنل محمد تقی خان پسیان بدلیل شخصی و قهر با احمد قوام نخست وزیر وقت تحت نام همین " خلق ها " قیام کرد و با کمک بلشویکهای ترکمنستان و جنگلیان گیلان می خواست به تهران حمله برد و قسمت های شمالی ایران را جدا کند؟ مگر یادمان رفته است که جنگلیان تحت رهبری میرزا کوچک خان همراه با سرسپردگان لنین و استالین مثل احسان الله خان دوستدار و پیشه وری می خواستند تحت نام " جنبش ملی "، گیلان و مازندران را جدا کنند؟ اگر غیر از این بود چرا نام حکومت خودشان را جمهوری سوسیالیستی شوروی گیلان گذاشتند؟ مگر یادمان رفته است که وطن فروش مرتجعی بنام شیخ خزعل در خطه خوزستان حکومت عربستان درست کرده بود و می خواست با ترفند " خلق عرب " منطقه جنوبی کشور را با حمایت دولت فخیمه انگلیس جدا کند؟ مگر فراموش کرده ایم که درهنگامه ی جنگ جهانی دوم که هنوز ارتش سرخ بلشویک در کناره های شمالی کشور لنگر انداخته بودند و کنگر می چریدند، خود فروخته ای بنام پیشه وری تحت نام " خلق آذربایجان " حکومتی از قماش اقمار شوروی تشکیل داده و آذربایجان ایران را ملحق به آذربایجان باقراف کرده بود و اسمش را با کمال وقاحت گذاشته بود " حکومت ملی آذربایجان "؟. و عاقبت دیدیم که چگونه این پاره ی تن ِ وطن از دست اجانب پس گرفته شد. اگر تا دیروز این مسئله مبهم بود و برای بعضی از گروههای چپ هنوز جاذبه داشت و خواب " حکومت دموکراتیک " ساخته ی استالین را می دیدند، امروز اما می توانند چشمانشان را بشویند و طوری دیگر ببینند. زیرا اسناد وطن فروشی پیشه وری و آلت دست باقراف بودن و همچنین دخالت مستقیم استالین " آموزگار کبیر خلقهای " تلف شده در سیبری بوسیله " جمیل حسنلی " در یک کتاب جمع آوری شده و هفته نامه کیهان ( چاپ لندن ) آن را در صفحه تاریخ بطور پیوسته و ادامه دار چاپ کرده است و این کتاب امروز در همه ی کتاب فروشهای سراسر ایران و جهان موجود است. از یاد نبریم که پیشه وری هم ابتدا حرکتش را تحت نام خودمختاری شروع کرده بود که بعد با یک چرخش قلم به حکومت ملی تیدیل شد و سپس با تشکیل ارتش و مصادره پادگانهای استان آذربایجان و زنجان و...می خواستند از ایران جدا شوند.
فراموش نکنیم که چنین زمزمه های خیره سری و جدایی طلبی بوسیله افراد معلوم الحال که سر در آخور بیگانه داشتند، از فردای به قدرت رسیدن بلشویکها تحت نام کمونیسم در روسیه تزاری برداشته شد. تا قبل از آن هر چه بود اتحاد و یکپارچگی اقوام ایرانی بود که در مقابل راهزنان اعراب و صحرانشینان وحشی با همه ی همت خود، زبان پارسی، فرهنگ ایرانی و همین حدود و ثغور موجود را حفظ کردند.
تاریخ گواهی می دهد که هر وقت دولت مرکزی به هر دلیلی رو به ضعف می رفت، افراد و یا گروههای معلوم الحال پرچم جدایی را با ترفند خود مختاری، ملی گرایی و حق تعیین سرنوشت بلند می کردند و بعد با حمایت بیگانگان سرود جدایی می خواندند. امروز هم جماعتی بر ایران حکم می رانند که سبب ساز تشویق گروههای جدایی طلب می شوند. مثل آن فرقه کمونیستی که نه به دار است و نه به بار، خواهان حق تعیین سرنوشت یعنی جدایی می شود و ادعا می کند که اگر به قدرت برسد، چنین می کند. بنا براین چنین گروههایی با این تفکرات بغایت ضد ایران و ایرانی در صفحه ی مختصات ایران و وطن دوستی، جایی ندارند و از نظر این قلم بایستی آنها را در ردیف بیگانگان گذاشت که چشم طمع به آب و خاک و فرهنگ و نوامیس ما ایرانیان دارند. عده ای هم بدون مطالعه ی همه جانبه از شرایط فرهنگی و تاریخی ایران و همچنین آگاهی مردم بویژه در مناطق مرزی نام خودمختاری و این اواخر فدرالیسم را زمزمه می کنند که به قول یکی از اندیشمندان ایران زمین می تواند با چرخش قلمی به استقلال و سپس به جدایی راه ببرد.
ما یاد نگرفته ایم که حرف های منطقی و واقعی را دردل و جان خودمان بریزیم. زیرا برعکس همواره سعی می کنیم گفتارهای منطقی را با معیار فکری خودمان که صبغه ایی از خود بیگانگی دارد، در خدمت بیگانه پرستی بکار بگیریم.
مطمئن باشیم به میزانی که از خود و تاریخ خود بیگانه می شویم، به همان نسبت از عِرق وطن دوستی فاصله می گیریم و به همان نسبت به بیگانگی گرایش پیدا می کنیم. و آنجا که تصمیم بر سرَ مسائل مهم وطنی در چهارچوب ارضی و آبی پیش می آید، به دلیل همان از خود بیگانگی، جانب بیگانه را می گیریم و وطن دوستان را با چهار چوب ارضی و آّبی اش قربانی می کنیم.
مقوله ی فدرالیسم هم امروز مقوله ای است بیگانه که تا امروز در تاریخ و فرهنگ ایرانی جایی نداشت و اساساً در گفتمان سیاسی سخنی از آن نبود. چنین زمزمه ای پس از سقوط صدام حسین در عراق در بخش کرد نشین آن به میان آمد که تا دیروز برای خود مختاری مبارزه می کردند. اما همینکه شرایط عراق تغییر کرد این خود مختاری به چرخش قلمی به فدرالیسم تبدیل شد. و از این تاریخ است که مقوله فدرالیسم در زبان و گفتار روشنفکران ما باب شده است.
پذیرفتن چنین مقوله ای و پیچیدن چنین نسخه ای برای اقوام ایرانی از زبان و اندیشه ی هر کس که بر آید، چیزی جزء بی اطلاعی از تاریخ ایران و ندیدن شرایط اقلیمی، قومی و فرهنگی ایرانیان و همچنین یک قیاس مع الفارق با جوامعی که به شکل فدرال اداره می شوند، نیست.
ایران نه عراق است و نه ترکیه و سوریه که هموطنان کردمان در آن کشورها به حق با تبعیض نژادی، ملی و فرهنگی مبارزه می کنند. همین مسئله در مورد هموطنان آذری مان در بخش شمالی ِ آذربایجان صادق است که در قراد داد ننگین ترکمان چای ضمیمه خاک روسیه سابق شده بود و هم اکنون به عنوان یک کشور در همسایگی ایران زندگی می کند و همین طور سایر اقوام ایرانی که به زور ویا به دلیل بی کفایتی ِ دولتمردان ِ وقت از مام وطن جدا شده اند و امروز بسیاری از آنها میل پیوستن به هویت تاریخی و وطن اصلی خود، ایران را دارند. کردستان و آذربایجان بخشی از ایران است و اقوام تشکیل دهنده آنها از اولین اقوامی هستند که در ایران بزرگ حکومت می کردند. و تا جنگ چالدران با عثمانیان در دوره صفویان و سپس جنگ روس با ایران در مام وطن مأوا داشتند.
و اما امروز با اینکه این همه بیداد از جانب حکومت اسلامی بر تمامیت نیاخاکمان ایران می رود ولی هیچ صدای همبستگی از این گروها و افرادی که دم از حقوق " خلقها " و " ستم ملی " می زنند، با کل جنبش سراسری ایران بر نمی خیزد. انگار که در داخل ایران بسر نمی برند و مشکلی بنام کل ایران ندارند. آیا حق داریم با این پیشینه از عملکرد این گروها در چهارچوب ارضی ایران به ایشان شک کنیم که با عمده کردن حق تعیین سرنوشت و امروز فدرالیسم دل در گرو چهارچوب ارضی ایران ندارند؟
امروز همه اقوام ایرانی، تحت ستم رژیم ملایان روزگار سیاهی را طی می کنند و همگی قربانی این رژیم ضد فرهنگ و تمدن ایرانی هستیم. آینده روشن همگی مان در فردای سرنگونی این رژیم رخ می نماید که می توانیم بدور از هرگونه سرکوبی، خواسته های به حق خودمان را روی زبان جاری کنیم. قهر بی دلیل با اقوام دیگر و مبارزه سکتاریستی با رژیم نه تنها به قوم خود ضربه می زند بلکه سایر اقوام در کلیت ایران از این ضربه متضرر می شوند. نجات اقوام ایران امروز در این نیست که بتنهایی پرچم مبارزه را بردارند و به قصد جدایی از مام وطن عزمشان را جزم کنند بلکه نجات همگی در این است که بطور پیوسته در کنار هم مشتی بشوند و به سرو صورت این رژیم بکوبند تا ایران در تمامیتش آزاد شود. حقوق اقوام در فردای آزادی ایران از جهنمی که این رژیم قرون وسطایی بر همگان حاکم کرده است، قابل دسترسی است. مطمئن باشیم تا وقتی که این رژیم در قدرت است، خواسته های قومی که امروز خود را در اشکال خود مختاری، فدرالیسم و حق تعیین سرنوشت نشان می دهد، خواسته هایی انحرافی است ورژیم می تواند به راحتی چنین خواسته هایی را سرکوب کند. از طرف دیگر چنین خواسته هایی در این شرایط حساس جنبش در عین حال که باعث تضعیف انرژیهای جنبش سراسری می شود، می تواند مورد سؤاستفاده کشورها و گروههایی قرار بگیرد که از دیر زمان منتظر چنین فرصتی بودند تا قسمتی از خاک وطن ما را ببلعند. زیرا نمونه تاریخی چنین حرکت انحرافی پیش چشم همگی ما است. فرقه دموکرات آذربایجان و فرقه دمکرات کردستان در بحبوحه جنگ جهانی دوم به جای یکپارچگی ملی که نیاز ملت ایران در تمامیتش در آن زمان بود، از حضور ارتش سرخ در قسمت های شمالی ایران بهره جستند و در صدد جدایی از ایران بر آمدند که حاصلش حکومت استالین ساخته در آذربایجان و کردستان بود.
امروز هر کس که ریگی در کفش ندارد باید برای به زیر کشیدن حکومت اسلامی از اریکه قدرت به جنبش سراسری بپیوندد و خواسته های قومی را پس از سرنگونی این رژیم در جامعه ی دموکراتیک فردا واگذار کند. گروههای قومی که در کناره های مرزی ایران زندگی و مبارزه می کنند باید توجه داشته باشند که هر حرکت آنها زیر ذره بین نگاه مردم در سراسر ایران است و از آنها توقع دارند که در این شرایط حساس بهانه بدست این رژیم ددمنش ندهند که زمینه سرکوب اپوزیسیون را فراهم کند. برای تقویت روحیه مقاومت عقل و خرد حکم می کند که در کنار هم قرار بگیریم.
بسیار متأسفم که امروز افرادی برای مشروعیت بخشیدن به نظراتشان از کشور آلمان مثال می آورند که در آنجا کشور به شکل فدراتیو اداره می شود. بدون اینکه به شرایط اقلیمی و تاریخی دو کشور توجه کنند. در حالی که بهتر می بود مثال آورده شود که چگونه آلمان برای وصل شدن پاره تنش که در جنگ جهانی دوم از دست داده بود تلاش کرد دوباره به آن وصل شود که عاقبت هم پس از فرو ریزی دیوار برلین موفق شدند. امروز که حاملان چنین تفکری دم از فدرالیسم می زنند مطمئناً دیروز از حکومت آلمان شرقی حمایت می کردند و به همین منظور مثل حزب کمونیست آلمان غربی خواهان برقراری سیستم آلمان شرقی در آلمان غربی بودند. و یا بهتر می بود ژاپن را مثال می آوردند که چگونه امروز تلاش می کند آن جزیره ای را که در تصرف روسیه است، حتی با پرداخت مبلغ هنگفتی از چنگ روسیه در آورد. با این توضیحات آیا بهتر نیست که ما هم به همین که داریم با چشم و گوش و گوشت و پوست از آن حفاظت کنیم و نگذاریم ایران ما از این که هست، کوچکتر شود؟ آیا بهتر نیست پس از سرنگونی این رژیم در کنار هم شرایطی ایجاد کنیم که پاره های جدا شده ی تن ایران دوباره به مادرش وصل شوند؟
شک نکنیم که ما از یک کشور و یک ملت که نامش ایران است، هستیم. اگر این اصل را می پذیریم، دیگر جنجال حول حق تعیین سرنوشت و فدرالیسم در این شرایط حساس نه اینکه مشکلی از کل جنبش حل نمی کند بلکه به مشکلات جنبش می افزاید. و اگر نمی پذیریم بایستی ایرانی بودن خود را اثبات کنیم. زیرا نمی شود ایرانی بود ولی کشور ایران و ملت ایران را قبول نداشت و من مطمئن هستم که افراد و یا گروههایی اینچنینی دلسوز ایران نیستند و تمام عیار دل در گرو ایران ندارند.
اضافه می کنم که هیچ قومی اجازه ندارد امروز از نیرویی که در اپوزیسیون است از او مطالبه حقوق فردا را کند که از دستش خارج است. بلکه باید برای آزادی وطنش بدون هیچ چشمداشتی به مبارزه بر خیزد و در این راه دست اقوام دیگر را بفشارد. مردم ایران اجازه نخواهند داد ایران از این کوچکتر شود. زیرا از قرن شانزدهم به این سو کشور ایران از چهار طرف به نا حق تراشیده شده است.
منطقه جغرافیایی ما به اندازه کافی از بی ثباتی رنج می برد و قرنها مرزهای کشورمان به دست قدرت های استعماری یا بوسیله تجاوز خارجی به دلیل عدم کفایت دولت مردان تهدید شده است و بعضاً قسمتهای بزرگی از آن را جدا کرده اند و هم اکنون در مناطق مرزی اقوامی زندگی می کنند که خویشاوندانی در آن سوی مرزها دارند.
در گذشته حکومتهای ایران برای جلوگیری از تجاوز بیگانه و خنثی کردن دسیسه ها و تحریکات، چاره کار را در تمرکز هر چه بیشتر قدرت در پایتخت می دیدند که تا انقلاب مشروطیت این راه حل ادامه داشت. اما پدران مشروطه خواه ما در انقلاب مشروطیت به نا کار آمدی و محدویت های آن پی بردند و در قانون اساسی مشروطه، انجمن های ایالتی و ولایتی را گنجاندند که از طریق آن هر استان و یا شهرستان می توانستند نمایندگان محلی را انتخاب کنند و تحت نظر حکومت مرکزی مشکلات استان و شهرستان خود را حل کنند. امروز اما با فروریختن دیوار برلین و مردار شدن کمونیسم جهانی و از بین رفتن نسبی تهدید های مرزی در شمال و جنوب و غرب و شرق، بایستی سیاست افزودن قدرت های محلی را فراتر برد و با تقسیم قدرت حکومت، اختیارات کافی به نمایندگان مردم هر منطقه داد و از این طریق به استواری و پیوندهای ملی کمک کرد. پر واضح است که در اینجا تقسیم حکومت به معنای تقسیم حاکمیت نیست. زیرا حاکمیت تجزیه ناپذیر و غیر قابل تقسیم است و ایران یکپارچه از یک قانون تبعیت می کند و کشور های خارجی در ارتباط خود با ایران با یک دولت مرکزی سرو کار دارند. بنابراین برای استواری و پیوندهای ملی امروز بایستی همه نیروها و اقوام در کنار هم قراربگیرند و مانع این پیوندهای استوار بین اقوام را بردارند نه اینکه خودسرانه قهر کنند و دورشان را دیوار بکشند. راه حل این بی مهری بر اقوام ایرانی در فرار از خانه نیست بلکه بایستی با اتحاد همه اقوام، آنانیکه بر فرهنگ و مُلک وملت و میراث تاریخی و هویتی ما سوار شدند، از دوش ملت ایران به زمین پرت نمود و آنها را از خانه بیرون کرد.
مگر قرار است قومی که در چهارچوب ارضی به هر دلیلی مورد بی مهری قرار می گیرد، قصد آن کند که از مام وطن جدا گردد؟ آیا بهتر نیست که به جای چنین تصمیم مخربی با سایر اقوام دست به تلاشی بزند که موجب گردد حکوت اسلامی را بر اندازد و جای آن حکومتی را جایگزین کند که به مسایل اقوام رسیدگی کند و با تلاش پیگیر موجبات پیشرفت و زدودن هر گونه بی مهری را در همه سطوح فراهم کند؟
خانه ایران متعلق به همه اقوام ایرانی است و تا زمانی که نام ایران در جغرافیای کره خاکی باقی است هیچ کس و یا قومی حق ندارد تقاضای ارث کند و بخواهد دورخودش را دیوار بکشد.
آنانیکه امروز در عصر آگاهیها و پیشرفت جوامع غربی، ایران را با کشورهای مثل آلمان، سوئیس و...مقایسه می کنند به نظر می رسد که از شرایط و ویژه گیهای فرهنگی و تاریخی کشورشان با خبر نیستند و بطور دگماتیسم یک قیاس مع الفارق می کنند ( دگم در اینجا به معنی ندیدن شرایط و پیاده کردن اصلی که با شرایط سازگاری ندارد، تعریف شده است).
امروز باید هر ایرانی قبل از فدرالیسم و خود مختاری به این بیاندیشد که چگونه می تواند در چهارچوب ارضی ایران و بدون اینکه به پایه ها و شیرازه های مملکت خساراتی وارد شود این رژیم را سرنگون کند. نه اینکه دنبال این باشیم که سرنوشت اقوام کشورمان را در کشورهای بیگانه و همسایه رقم بزنند.
و من مطمئن هستم که نویسنده مقاله " یک کشور، یک ملت " آنجا که به روشنی اشاره کرده است که
" کسانی که تا همین اواخر در ته دل آرزو می کردند آمریکاییان با ضربات هوایی بر مراکز اعصاب رژیم اسلامی آن را به آستانه سقوط بکشانند، امروز از اینکه چنان اندیشه ای را به به خاطر خود راه داده اند در نهان پوزش می خواهند. ما از همیشه بیشتر می باید در برابر هر حمله ای به خاک ایران ایستادگی کنیم و جای تردید نگذاریم که در چنان صورتی در پشت همین حکومتی که به خون ما تشنه است خواهیم ایستاد. اگر قرار است آینده ایران را در سلیمانیه و تلویزیون الجزیره تعیین کنند و سازمان هایی همه سر در کشورهای همسایه ایران، جمهوری های فدرالی عشیره ای خود را در غرب و جنوب ایران تشکیل دهند..."
جای هیچگونه شک و شبهه ای باقی نمی گذراد که چهار چوب ارضی ایران برایش در صدر الویت خواسته های ملی اش قرار دارد. به همین منظور سینه جلو می دهد که در برابر هر حمله احتمالی به خاک ایران جهت بلعیدن آن ایستادگی کند. فراموش نکنیم که با سقوط صدام حسین این صداهای جدایی طلبانه تحت نام فدرالیسم بیشتر از ناحیه جنوب و غرب کشور شنیده می شود. یعنی مناطقی که به سلیمانیه و بصره چشم دوخته اند تا با سرنگونی رژیم به آنها بپیوندند. و مطمئن دست های پنهان و آشکاری در پشت سر اینها است و این مسئله را بایستی جدی تلقی کرد. زیرا همانطوریکه همگان می دانیم قانون اساسی جدید عراق کشور را به سه منطقه کردنشین، شیعه نشین و سنی نشین تقسیم کرده است که در چهارچوب فدراتیو حکومت کنند.
افکار کلیشه ای را بایستی از ذهن ها پاک کرد و به تمامیت ایران اندیشید. سعی کنیم چنین بحث بی مورد در مورد نوع حاکمیت را در این شرایط حساس دامن نزنیم و این موضوع بغرنج را به شرایط دموکراتیک فردا موکول کنیم که مردم ایران در کمال آگاهی و آزادی برای چنین امر مهمی در تصمیم گیریها شرکت داشته باشند. سعی نکنیم در این مورد کاسه داغ تر از آش باشیم و به نمایندگی از کل ایران برای مردم تصمیم بگیریم. هر ایرانی بایستی در این شرایط به تمامیت ایران فکر کند و این فکر که حق تعیین سرنوشت را برای خلقها به رسمیت بشناسیم، از سرما دور کنیم. زیرا نه شرایط چنین گفتگویی فراهم است و نه کشور ایران از خلقها و یا ملت ها تشکیل شده است. فراموش نکنیم که اگر ما با حکومت اسلامی دشمن هستیم، با مردم ایران دشمن نیستیم، با ارتش ایران دشمن نیستیم بلکه با حک.مت و نگاه و سیاست حکومت اسلامی بر جامعه، فرهنگ، تاریخ و منافع ملی مان دشمن هستیم. و از این جهت می خواهیم او را از اریکه قدرت به زیر بکشیم. و مطمئن باشیم که بسیاری از کسان در همین حکومت اسلامی در شرایط فردای دموکراتیک از خدمتگذاران واقعی ایران خواهند شد. زیرا ایرانی هستند. و شک نداشته باشیم که من و تو شما و ما زمانی چنین فکر می کردیم و یا یک فرد مذهبی بودیم و حتی در " انقلاب شکوهمند " شرکت کردیم و چهره خمینی را در ماه نشاندیم و با دست خود تیشه به ریشه ایرانی مان زدیم. ولی امروز با گذشت زمان و فاصله گرفتن از آن روزهای انقلابی ِ کور کننده و خَرَد کشنده و ترکیدن ذهن گچ گرفته و کسب آگاهی به این نتیجه رسیدیم که کارمان اشتباه بوده است و بعد، از آن فاصله گرفتیم و امروز در صدد جبران آن هستیم. مطمئنن این راه برای کسان دیگر هم باز است و در فردا افراد بیشتری به صفوف ما خواهند پیوست.
بنابراین سعی کنیم در این گونه مقولات جانب احتیاط و حساسیت را نگاه داریم و بی گدار به آب نزنیم و قبل از هر تصمیم و فکری به تمامیت ایران بیاندیشیم که از نیاکانمان به ارث بردیم و به این بیاندیشیم که چگونه در بهترین شکلی از آن حفاظت نماییم و موجبات پیشرفت آن را فراهم کنیم تا فرزندانمان سپاسگزار پدرانشان باشند.
a_panahan@yahoo.de
سلام
پاسخحذفمن همیشه به وبلاگ شما مراجعه می کنم. اما با همه مطالب شما موافق نیستم.
شما در این مطلب اخیر خود گفته اید که کسی که تمامیت ارضی ایران برایش مهم نیست باید به او شک کرد. من این ایده را قبول ندارم. من معتقدم حتی اگر کسی گفت که دو ضربدر دو برابر با چهار نیست بلکه مساوی پنج است باید با او بحث کرد و نه حذف. این روحیه حذف در نهایت ایران را تجزیه می کند و این بوضوح برخلاف خواست شماست.