۱۳۹۳ آذر ۶, پنجشنبه

شاگردان مصدق السلطنه




 

شاگردان مصدق السلطنه

تا وقتی که مصدق السلطنه خود نخست وزیر و نماینده ی مجلس بود، از هیچ کوششی برای برانداختن دودمان پهلوی و برکشیدن دوباره ی قبیله ی ضد ایرانی ِ مادری اش، قاجاریه دریغ نکرد و آنجا که دست خط پادشاه ایران را مبنی بر برکناری اش در 25 مرداد ماه سال 32 نادیده گرفت و آورنده دست خط را بازداشت کرد وسپس کودتای 25 مرداد ماه سال 32 را آفرید. ملت ایران و بویژه مردم تهران در بیست هشت مرداد ماه در یک قیام ملی و شکوهمند، یک تو دهنی محکم به او زد که او ناچار برای حفظ جانش با بیژامه به زیر زمین خانه ی همسایه گریخت.
وقتی که دستگیر شد در دادگاه در برابر پرسش دادستان مبنی بر اینکه اگر شما قصد براندازی نظام پادشاهی پهلوی و رعایت نکردن قانون که مسئول اجرای آن بودید، نداشتید، چرا دستور دادید در بیست و شش مرداد مجسمه های رضا شاه بزرگ را پائین بکشند؟
پاسخ داد چون من مسلمان هستم و شعیه به مجسمه اعتقاد ندارم و تازه دین و مذهب من مخالف مجسمه و صورتگری است.
البته نقل به معنی
یا کمک مالی هنگفتش به رفسنجانی در ترجمه و پخش کتاب تروریستی فلسطین در سال 42 خورشیذی
جانشینش کریم سنجابی در خودزنی تاریخی عوام و احزاب و سازمانها و روشنفکران ِ تاریک اندیش در روزهای منتهی به 22 بهمن سال پنجاه و هفت به جای اینکه در کنار ملت ایران برای سرفرازی اش و عبور از بحران ایجاده شده و همچنین در کنار یار و همرزم سالیانش شاپور بختیار قرار گیرد و ایران طوفان زده را از غرق شدن در گذشته ی خون و جنون و ویرانی اسلامیون جلوگیری کند، به پیشباز ابولارتجاع زمان زیر درخت سیب رفت و بوسه ی مریدانه بر پشت دست او زد و ملت ایران و همرزمانش را در زیر پایش قربانی کرد که تا امروز این نکبت بدخیم سایه ی شومش را همچنان در جای جای ایران پهن کرده نگه داشته است.
چرا؟
برای اینکه شاگردان مصدق السلطنه نشان دادند که در تندپیچ تاریخ وقتی که در معرض انتخاب ِ بین ایران و اسلام قرار می گیرند، آنها مثل آخوندهای ضد ایرانی، ایران را فدا می کنند و جانب اسلام را می گیرند.
می گویید نه؟
می گویم به این افاضات پیرمرد عقل و خرد خورده ای بنام نا ادیب و نا برومند که اکنون رهبری جبهه ی به اصطلاح ملی اما بخوانید ضد ملی را به عهده دارد را با هم بخوانیم:
او ضمن تاکید بر این نکته که " تمامیت ارضی ایران وامدار تشیع است" ادامه می دهد.
" بنابراین تشیع از ارکان مهم ملیت ماست و هر فرد ملی گرایی باید به این مذهب عقیده مند باشد و هر جنبشی را در عزای شهیدان بزرگ شیعه که تایید کننده وحدت ملی نیز هست مغتنم و محترم شناسد. با این تذکر هر عضوی از اعضای جبهه ملی باید نسبت به مطالب یاد شده پای بند و وفادار باشد تا عضو جبهه ملی شناخته شود وگرنه در تاریخ این جبهه جایگاهی نخواهد داشت."
اما چون عقل و خرد خود را در این پیرانه سری قورت داده است، نمی داند که همین تشیع او چگونه بر ایرانیان تحمیل شد؟
و یا نمی داند و یا نمی خواهد بداند که همین تشیع در جنگهای فتحعلی شاه پدریزگ مادری مصدق السلطنه چه وسعت از سرزمین ایران را در نابخردی شان از تن زخمی ایران جدا و در دهان ویل ِ تزار روسی ریختند.
اینجاست که می گویم و بارها گفتم و هیگچاه خسته نمی شوم بگویم که:
حمله و هجوم ِ کور و کَر به پادشاهان ایرانساز پهلوی، استقبال از کهنه پرستی و نکبت و عقب ماندگی است.
این هم نمونه ی آخرش
احمد پناهنده
www.apanahan.blogspot.com
www.apanahan.wordpress.com

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر