۱۳۹۳ تیر ۷, شنبه

کو انصاف بی انصاف؟






کو انصاف بی انصاف؟
درسی از تاریخ برای جوانان ایرانم

به همه ی بی انصافان تاریخ ایران که بی هیچ دلیل محکمه پسندی و صرفن از روی حقارت و عقده و بی خردی بر عملکرد تاریخ ساز رضا شاه بزرگ که ایران نوین را در قرن بیستم بنا کرد، حمله و هجوم می برند و انگ و توهین سزاوار به خودشان را به طرف این مرد بزرگ و ایراندوست پرتاب می کنند، باید گفت ای کاش کمی عقل داشتند و خرَدی در جان و ذهنشان بود که چنین عصاکش بیگانگان و بیگانه پرستان اسلامی و کمونیستی نمی شدند.
بی انصافانی از قماش به اصطلاح جبهه ملی که بی هیچ خرد و عقل و منطقی، همه ی دستاوردهای تاریخ ایران نوین را در عملکرد دوساله ی حقه بازی و عوامفریبی پیر قجر احمد آبادی خلاصه می کنند که چیزی جز نکبت تاریخی و ویرانی ایران و آشوب در همه سویش نصیب ملت ایران نکرد.
و ای کاش در کله ی چنین افرادی به اندازه مغز مورچه، عقل بود تا اندکی اندیشه می کردند که اگر رضا شاه بزرگ در تاریخ ایران ظاهر نمی شد، خوزستانی وجود نداشت که بشود نفت زیر زمینش را ملی کرد.
یعنی تا امدن رضا شاه بزرگ خوزستان با حمایت بی دریغ انگلیس در حاکمیت شیخ خزعل بود که خود را امیر عربستان می دانست.
و سالها بود که از دادن مالیات به دولت مرکزی طفره می رفت و تن به انقیاد دولت مرکزی نمی داد.
اما رضا شاه بزرگ پیش از آنکه قبیله ی مادری مصدق السلطنه را برای همیشه از سلطنت در ایران براندازد، در مقام نخست وزیر و سردار سپه، سپهسالار ایران با به خدمت گرفتن سرباز دلاور ایران، سپهد فضل الله زاهدی، علی رغم تهدید و سنگ اندازی انگلیس و سفیرش در ایران، به خوزستان رفت و شیخ خزعل را کد بسته به تهران آورد و خوزستان را به مام وطن برای همیشه سنجاق کرد.
حال باید از این بی خردان و بی انصافان تاریخ پرسید که اگر خوزستان نمی بود، می توانستیم از ملی شدن نفت سخن بگوییم؟
  برای ثبت در تاریخ و آموزش برای جوانان وطنم می نویسم که:
همه ی مخالفت مصدق السلطنه نسبت به رضا شاه بزرگ و بعدن خاندان پهلوی از اینجا سرچشمه می گرفت که رضا شاه بزرگ، ایل و یا قبیله مادری مصدق السلطنه را بر انداخت و او را یتیم کرد.
و این گناهی بود بزرگ و نابخشودنی که تا پایان عمرش از کینه ورزی نسبت به خاندان پهلوی باز نیاستاد و عاقبت دق مرگ شد.
از این پس بود که علم مخالفت با رضا شاه بزرگ را در حمایت از احمدشاه برداشت و با حمایت انکلیس والی فارس شد.
بعد از شهریور 1320 او این مخالفت و ضدیت با خاندان پهلوی و خصوصن شاه جوان را با کمک انگلیس در ابعاد گسترده تری پی گرفت تا به کمک کمونیست های حزب توده، پادشاهی پهلوی را بر اندازد.
و ملی کردن نفت را بهانه ی این عمل ضد انسانی و حتا ضد ایرانی خود قرار داد. و هنگامی که محمد رضا شاه جوان، با درخواست نمایندگان مجلس، پیشنهاد نخست وزیری را به مصدق السلطنه داد، او گفت:
" در صورتی این پست را می پذیرم که انگلیس موافق باشد."
و این پیشنهاد را به همین بهانه دوبار رد کرد.
تا اینکه در اردیبهشت 1330 فرمان نخست وزیری را از محمد رضا شاه دریافت کرد و مامور شد که نفت را ملی کند.
اما در طی دوسال نه اینکه نفت را تمام عیار ملی نکرد بلکه با سیاست عوامفریبانه و ویرانگرش، آنچنان شرایط اقتصادی و معیشتی ملت ایران را تنگ و ننگ بار کرد که ملت ایران بعد از کودتای او علیه محمد رضا شاه در 25 مرداد سال 1332 او را با بیژامه به دست عدالت سپردند.
حال با این توضیحات باید از این بی انصافان تاریخ پرسید که چه کسی ایران نوین را ساخت و به ملت ایران شخصیت داد؟
به باور من بی هیچ گفتگو باید گفت
رضا شاه بزرگ و بعد محمد رضا شاه مدرن و ایرانساز
روحشان شاد و یادشان هماره جاویدان و یاد یاد
سند مربوط به نپذیرفتن نخست وزیری و منوط کردن آن به تائید دولت انگلیس و همچنین حمایت انگلیس از مصدق السلطنه در والیگری فارس را می توانید در کتاب پاسخ به تاریخ، نوشته محمد رضا شاه و نگاهی به کارنامه ی سیاسی دکتر مصدق اثر دکتر جلال متینی مطالعه کنید
احمد پناهنده

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر