۱۳۹۳ خرداد ۳۰, جمعه

عاقبت تاریک اندیسی بیگانه پرست اسلامی




عاقبت تاریک اندیسی بیگانه پرست اسلامی

بارها گفتم و نوشتم که هر فرد اسلامی که جدایی دین و مذهب از سیاست و حکومت را باور ندارد، لاجرم به این نگاه و نظر و دورنما، باورمند می شود که اسلام را برتر از ایران ارزیابی کند و چنین کسانی حاضر هستند تا نابودی آخرین خشت ایران در تمامیتش، از اسلام دفاع کنند.
یعنی این موجودات اسلامی که باور دارند، دیانتشان عین سیاستشان و یا بر عکس است، در واقع در یک تندپیچ تاریخی اگر بخواهند مجاب شوند بین ایران و اسلام، یکی را فدا یا انتخاب کنند، آنها بی هیچ درنگی ایران را فدا و اسلام را انتخاب می کنند.
و بارها این سخن و نظر و نگاه را از زبان آخوندهای دانه درشت و ریز و حتا آخوندهای بی عمامه شنیدیم و خواندیم.
نمونه ی آخرینش، تاریک اندیشی بنام صادق زیبا کلام است که گوی سبقت را در این باره از آخوندهای فسیل شده در حوزها ربوده است و دیروز افاضه کرده بود که:
" یک موی محمد عرب را به صد تا کورش و داریوش و خشایار شاه و تخت جمشید و ایران قدیم عوض نمی کند."
که در پاسخش نوشتم:
" به نظر می رسد برای کمک به این " استاد " باید زنجیرها را آماده کرد و محکم به گردن و دست و پایش بست و او را کشان کشان بر سر ِ گور یکی از امامان شیعه ی دلبسته اش رساند و انتهای زنجیر را با میخ طویله، در گور امامش فرو برد و دورش را هم خط کشید تا شاید با کرامت نداشته امامش شفا پیدا کند.
بارها گفتم و نوشتم که هیچ بنی بشر اسلامی، با تفکر اسلامی و شیعه ی اثناعشری نمی تواند در چهارچوب و معیار تعریف شده انسان با وجدان و با اخلاق بگنجد و فردی انسان دوست و وطن دوست باشد... کسی که تار موی یک فرد بیگانه چون محمد عرب که عقبه اش با الهام از همین فرد بر ایران و مصر و کشورهای صاحب ِ تمدن ِ مدرن و با فرهنگ انسانی تاختند و ویران کردند و ملت شان را اسیر و زبون و به خواری گروگان گرفتند، به صد تا ایران گذشته و کورش و داریوش و خشایار شاه و تخت جمشید نمی دهد، می تواند ایرانی باشد و هوای ِ ایران را نفس بکشد؟
به باور من چنین آدم هایی از هر بیگانه ی متجاوز، پست تر و پست فطرت تر و ضد ایرانی تر و ضد ملت ایران هستند
تا نظر شما مخاطبین چه باشد؟
ای تفو بر تو ای به اصطلاح استاد علوم سیاسی دانشگاه اسلامی حکومت اسلامی، تفو."
حال ببینم همین تاریک اندیش اسلام ناب محمدی در باره بازی فوتبال قهرمانان تیم ملی فوتبال ایران، چگونه می اندیشد و درون ذهن پر از گنداب اسلامی اش را چگونه فوران می کند؟
قهرمانانی که در درون و بیرونشان با هر ضربه زدن به توپ، شعار:
نه اسلام نه قرآن، جانم فدای ایران را فریاد می کنند و نام بالا بلند ایران و تاریخ و فرهنگش را در جای جای جهان، پر غرور و شکوهمند گرامی می دارند.
صادق زیبا کلام در این باره افاضه کردند:
" پیروزی تیم فوتبال پارس در برزیل، باعث رشد نژادپرستی فارس ها می شود تفاوت ديگري كه باعث مي‌شود تا من خيلي دلم نخواهد در جام جهاني پيروز شويم، رويكرد نژادپرستانه و شوونیزم ما ايرانيان است. در جوامع ديگر، پيروزي در فوتبال، پيروزي در فوتبال است و به معناي برتري نژادشان، قوم‌شان، مليت‌شان، فرهنگ و تمدن‌شان، پرچم‌شان و مردم‌شان بر ديگران نيست؛ اما در ايران این‌گونه نيست. پيروزي در جام جهاني به‌سرعت و به صورت مستقيم و غيرمستقيم تبدیل به بلندگويي می‌شود براي ستايش، عظمت و تبريك به مردم شجاع ايران، مردم قهرمان ايران، ملت و مردم نجيب ايران، مردم آزاده و بافرهنگ غني و تمدن چند هزارساله ايران، پرچم مقدس ايران و ادبياتي از اين دست. بدون پیروزی در برزیل هم بسیاری از مسئولین و صداوسیما علی الدوام و شبانه‌روز دارند در شیپور بزرگ نمودن و برتری دادن ایرانیان به دیگران می‌دمند. حالا اگر در جام جهانی هم چهار تا تیم را بزنیم که دیگه واویلا می‌شود. یقین پیدا می‌کنیم که واقعاً هم از همه سریم. من نه به آن رويكردهای نژادپرستانه و تعصبات خود بزرگ بینی از ايران و ايرانيان اعتقادي دارم و نه بهره‌برداري سياسي و ایدئولوژیکی را به واسطه پيروزي تيم ملي فوتبال ايران خيلي كار درستي مي‌دانم؛ و بالأخره نگران آن هستم كه پيروزي در جام جهاني باعث شود كه فراموش كنيم كه از نظر رشد و توسعه واقعي در كجا قرار داريم. به خاطر همه این‌ها ترجيح مي‌دهم در همان يكي دو بازي اول، تكليف‌مان روشن شود و برويم دنبال كار و زندگي واقعي‌مان."
به نظر می رسد احتیاج به تفسیر اضافی نداشته باشد تا باور کنیم که همه ی اسلامیون که دین را در سیاست دخالت می دهند، ایرانی نیستند و فقط شناسنامه ایرانی دارند.
اما در پاسخ به این رجاله ی اسلامی مایل هستم بار دیگر نوشته ام را در باره فوتبال و قهرمانان ملی ملت ایران در جام جهانی با دوستان و ملت ایران به اشتراک بگذارم تا بدانند که ما ایرانیان هیچ ارزشی را بالاتر از ایران ارزیابی نمی کنیم.
و اسلام ناب محمدی را در همان فردای 22 بهمن برای همیشه به گور سپردیم.
" جام جهانی، فرصتی ملی برای تکان اجتماعی و عبور از حکومت اسلامی
امروز بازی فوتبال به غلط و یا به درستی، به نبض بیداری ملت ها برای پیوند خوردن به اصل خویش و فریاد هویت ملی ِ ملت ها تبدیل شده است.
نمایندگان غرور آفرین ملت ها در میادین فوتبال با هر حرکتشان، میلیونها انسان را در کشورها به واکنش وا می دارند.
و آنجا که با بازی جمعی و یا تیمی، هدف را با شلیک توپ فتح می کنند، آتشفشان و یا انفجار شادی را در جای جای جان ِ ملت ها، شعله ور می نمایند و اشک های شادی را از چشمان- جاری- و غرور ملی را ساری می کنند.
این آتشفشان و یا انفجار شادی در کشورهای گوناگون، رنگهای متفاوت دارد.
کشورهایی که هویت تاریخی و ملی شان، تحقیر نشده و یا آسیب ندیده است، شادی و شادمانی مردمان آن کشور و فریاد غرور آفرینشان، بسیار شکوهمند است.
بطوریکه در این ضیافت شادمانی، کدورتها رنگ می بازد و ملت ها بی هیچ محدویتی از پیر و جوان و زن و مرد به خیابانها می آیند و با نوشیدن شراب و نوشیذنی های شادی آور و نشاط پرور، برای هویت ملی شان شادی می کنند.
اما در کشورهایی که هویت ملی شان تحقیر شده و یا آسیب دیده است، مردمان آن کشور ضمن شادی و سرور، بر بیگانگی و بیگانه پرستی هجوم می برند و بیش از هر موضوعی، هویت گمشده ی خودشان را فریاد می کشند.
زیرا در مقابل خودشان کسانی را می بینند که شادی ها را در درونشان خفه و خنده ها را بر روی لبانشان قیچی و هویت ملی شان را لگد مال کرده اند.
از این جهت در این کشورها همراه شادی، جنگ و گریزی هم برای خوار کردن از خود بیگانگی و بیگانه پرستان، فریاد خویشتن خویش ملی را فرای هر فرهنگ و هویت کاذبی در فضا بلند می کنند.
بی هیچ گفتگو ایران با ملت غرور آفرینش در راس این اعتراض های به حق جای دارد و با تمامی جان و جهانش هویت ملی را فرای هر ارزشی، فریاد می زنند.
زیرا به خوبی آگاه هستند که بیگانه پرستان مرتجع با اسلام و قرآن، هویت تاریخی و ملی شان را آسیب رسانده و شادی و خنده را از آنها گرفته است.
و چنین بود در جنگ و گریز سال هشتاد و هشت، شعارهای اسلامیون از جنس موسوی و کروبی را که خواب دوران طلایی امامشان را می دیدند و دنبال اسلام رحمانی بودند به شعار:
نه غزه نه لبنان، جانم فدای ایران تبدیل کردند
باشد که ملت غرور آفرین ایران از فرداشب با هر بازی نمایندگان ایران در میادین ورزشی فوتبال، شعار:

نه اسلام نه قرآن، جانم فدای ایران
را در جای جای پهندشت و بی کرانسرای ایرانزمین فریاد کنند و با این شعار هر نوع بیگانگی و بیگانه پرستی و هوویت جعلی و کاذب را به همان جایی پرتاب کنند، که از انجا آمده است.
یادمان باشد که برای شکست دادن هویت کاذب ِ بیگانگی و امروزه اسلام در ایران، تنها با تکیه بر هویت ملی ایرانی و جانم فدای ایران می شود بیگانه پرستی در هر شکلش را از جای جای ایران بیرون کرد.
و فراموش نکنیم که در درازای تاریخ پرشکوه و در عین حال پر رنج و شکنج ایران، همیشه این عنصر ناسیونالیست و ملی گرایی و هویت ملی بوده است که هر هویت دیگر و یا دشمن ایرانی را شکست داده است.
بنابراین بسیار نیکو منظر خواهد بود که از این پس تا سرنگونی حکومت اسلامی و یا عبور از حکومت اسلامی، شعار:
نه اسلام نه قران، جانم فدای ایران را فریاد کنیم و از این طریق با به زیر کشیدن اسلام و قران از تخت دارا، به خویشتن ِ خویش ایرانی و هوویت ملی مان پیوند بخوریم.".
چنین باد
احمد پناهنده
www.apanahan.blogspot.com
www.apanahan.wordpress.com

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر