دیروز نوشته بودم:
" آن هشدارهای دلسوزانه و وطن خواهانه ی دیروزی که از روی صدق و راستی و از خون ِ جگر روی
کاغذ رنگین می شد و به عمد ناشنیده ماند، امروز خود را در قامت واقعیت نشان داده است.
دیروز هشدار این بود که نگذاریم حکومت اسلامی از واگرایی ِ ما، ایران ِ جان همه ی جانان را به
لبه ی پرتگاه ببرد که نه از تاک نشان ماند و نه از تاک نشان.
نگذاریم که عدم ِ اتحاد ما و بی لیاقتی حکومت اسلامی کار را به آنجا بکشاند که بیگانه قصد ِ آن کند برای ادب کردن حکومت اسلامی به ایران بتازد و با بمباران، شالوده های اقتصادی و زیربنای ملک ِ دارا را نابود کند.
نگذاریم که حکومت اسلامی از واگرایی و عدم اتحاد ما قصد ِ آن کند که برای بقای حکومت ضد ایرانی و ضد تاریخی خود مردم ایران را به گروگان بگیرد و دنبال زیر ساخت ِ سلاح اتمی برود و بعد از جهان آزاد باج خواهی کند.
نگداریم که حکومت اسلامی از عدم اتحاد ما سیاست ضد مردمی را به آنجا بکشاند که فرصت طلبان جدایی خواه، خیره سری پیشه کنند و بیرق جدایی تحت عناوین " ملت ها، حق تعیین سرنوشت، فدرالیسم و . . . و . . ." در دست بگیرند و بی هیچ شرمی جدایی را از بیگانه طلب کنند.
هشدار این بود که در صدد پیدا کردن ظرفیت در درون رژیم نباشیم زیرا حکومت اسلامی در تمامیتش از ظرفیت در راستای منافع ملت ایران و کرامت انسانی و ایرانی تهی است. حال این رژیم ضد ایرانی با دارودسته ی" اصلاح طلبان" در قدرت باشد یا بدون " اصلاح طلبان "، هیچ فرقی نمی کند که امروز هر دو قماش با اسب ضد ایرانی شمشیر جهالت و بیگانگی را در دل خرد سالاران ایرانی فرو می برند. هشدار این بود که اختلافات حقیر درون اپوزیسیون را به خاطر منافع ومصالح عالیه ی ایران و ایرانی که امروز در گروگان یک رژیم بغایت ضد ملی و ضد تاریخی است، کنار بگذاریم و دور طرح فراگیر رفراندم ملی حلقه بزنیم و در فردای سرنگونی همین حکومت اسلامی، انتخاب نوع نظام را در شرایط آزاد به عهده ی ملت ِ سزاوار بهروزی و آزادی ایران واگذار کنیم.
هشدار این بود که دعواهای " حیدر- نعمتی" امروز ِ بین گروها را به فردای دمکراتیک ایران واگذار کنیم زیرا در این شرایط ِ تیره و تار ِ واگرایی دامن زدن به این اختلافات، ثمره اش نصیت ِ همین حکومت اسلامی می شود واز این طریق پایه های حاکمیت ننگینش را مستحکمتر می کند و در مقابل، اما مردم، سرخورده و بیزار از مبارزه، برای رسیدن به فردای بهتر می شوند.
هشدار این بود که امروز مشکل فی مابین نیروهای مخالف رژیم، کمبود طرح و یا برنامه نیست زیرا با انتشار طرح رفراندم ملی دیگر جایی برای طرحهای پر طمطراق اما میان تهی باقی نمانده است و حجت را بر همگان تمام کرده است. زیرا این طرح در برگیرنده تمامی موازین دموکراسی خواهانه و یک آشتی ملی ملت ایران بوده و هست. بر کسی پوشیده نیست که تا قبل از انتشار طرح رفراندم هر گروه و یا سازمانی در آیینه تنهایی فقط به قامت خود می نگریست وبرای ارضای حقیرانه خود، نسخه رهایی می پیچید و از سایرین می خواست به او بپیوندند و در نسخه پیچیده شده ی خود فقط نیروهایی را مخاطب قرار می داد که از نظر او " خلقی و انقلابی " بودند و سایرین جایی نداشتند.
هشدار این بود که " کربلای 28 مرداد، 16 آذر و و و . . . " دیگر رنگ امروزی ندارد و بر سر کوفتن و سینه زدن برای آنها ما را در کنار عزاداران جاویدان مرتجعین حاکم قرار می دهد که در هر زمان و وقت و بی وقت در غم از دست رفتن دسته ای از عرب که در دعوای قبیله ای جان یکدیگر را گرفتند، ناله سر می دهند و ملت بخت برگشته را در هپروت جنون سرا خمار می کنند و جان و جهان آنها را در قمار افسون زدگی فنا و تلف می نمایند.
اما افسوس و صد افسوس که این هشدارها به عمد شنیده نشد و گوشها برای نشنیدن از پنبه آغشته و بسته شد وهرگروه و سازمانی برای مطرح کردن خود کشک خود را آسیاب کرد و به جای همگرایی بر طبل واگرایی ضرب گرفت. و چه دردناک است که امروز چشمان ِ منتظران بویژه جدایی طلبان به حمله ی نظامی آمریکا و شرکاء دوخته است تا در ویران سرای ایران، از پس ِ بمباران ِ خاک وطن، تن ِ زخمی ایران ِ جان را تکه پاره کنند. و دردناک تر از این تو نظاره گر صحنه ای باشی که لاشخواران جدایی طلب، چنگال خونین خودشان را در جان ِ زخمی ایران فرو ببرند وطعمه جدایی جدا کنند. امروز این آواز شوم ِ خیره سری در گوشه های پهندشت ایران زمین، گوشها را آزار می دهد و حکومت اسلامی با سیاست ضد ایرانی خود هرچه بیشتر این آواز شوم را پژواک می دهد. روزگار غریبی است و غریب تر از روزگار، وضعیت و آرایش نیروها و شخصیت هایی است که خردشان بیمار و اندیشه شان بیکار است و هر روز به نوایی مست می شوند و سرمستی خود را با پریشان گویی به نمایش می گذارند. یک روز باد در غبغب می اندازند و از " ملل" ایران صحبت می کنند و آواز ِ ضد هارمونی ِ تفرقه انگیز و جدایی طلبانه سر می دهند و روز بعد در یک سرمستی دیگر ترانه " حق تعیین سرنوشت " برای " ملل " ایران را اجرا می کنند و هم اکنون در راه اندازی یک " سمفونی " در قامت " فدرالیسم " هستند. تو گویی هم اکنون معضل بزرگ ایران تعیین تکلیف حقوق " خلقها " است و سد اصلی راهگشایی ایرانی دموکراتیک، دیوار نداشتن خانه " ملل موهوم در ایران " است.
تا کی الگو برداری از دیگران؟
دیگرانی که تا دیروز همین اصطلاحات من در آوردی " خلقها، ملل، حق تعیین سرنوشت و فدرالیسم" را در بوق و کرنا می دمیدند و خود را در چهارچوب ارضی کشورشان وفادار نشان می دادند امروز اما " پرچم مستقل " برافراشتند و پرچم کشورشان را از فراز ادارات و خانه ها پایین کشیدند. این همان هشدارهای دلسوزانه بود که دیروز و همچنین امروز از حلقوم وطن دوستان فریاد زده می شد که " فدرالیسم " فردا به یک " چرخش قلمی " به جدایی تبدیل می شود و امروز شکل واقعی خود را در جوار میهن در کردستان عراق نشان داده است. امروز دیگر جای چانه زدن نیست و باید در مقابل این گونه طرحها با سر وُ تن وُ جان وُ دل ایستاد و این صداهای شوم را در نطفه خفه کرد. اگر امروز چنین کنیم فردا مشکل کمتری خواهیم داشت.
امروز اما می نویسم:
روزها از پی هم می گذرند و زمان ِ فاجعه نزدیک می شود. اما ما دلمان خوش است که اطلاعیه ای می دهیم و در آن جنگ را محکوم می کنیم. ولی به خود زحمت نمی دهیم که فکرمان را به کار بیاندازیم و اندیشه کنیم که یک راه حلی برای جلوگیری از فاجعه ی در پیش پیشنهاد کنیم.
همگی فقط روضه ای اندر معایب و ویرانی ِ فاجعه جنگ می خوانیم و مصیبتی از نابودی مُلک دارا سر می دهیم اما در کنار این زار زار گریستن های ِ جگر سوز، سرمان را بالا نمی گیریم تا راهی بیابیم و از این فاجعه به سلامت و یا حداقل با کمترین هزینه عبور کنیم.
عده ای می گویند در این زمان باید جبهه صلح و حقوق بشر درست کرد و نیروها را در آن متشکل کرد. اما نمی گویند در صورت وقوع جنگ، چه کار باید بکنند؟
سالها است چنین جبهه ای بدون اینکه رسمیت داشته باشد چه در ایران و چه در جهان تشکیل شده است و قدمتش به دوران جنگ سرد می رسد. آنجا که جهان در نزاع ِ ایدئولوژیک ِ بلوک شرق با بلوک جهان باز و آزاد، در جنگی جهان سوز می سوخت، همین به ظاهر صلح دوستان ِ جهان و ایران برای نابودی امپریالیسم جهانی، پا برهنه در خیابانها چون سیل جاری می شدند و شعار ِ کف آلود ِ رنگینخون ِ " مرگ بر آمریکا " سر می دادند و " عمو هو را هو هو" می کردند.
در همین دیروز ِ نزدیک علیه جنگ آمریکا با عراق به خیانها ریختند، شعار دادند و بعد چلو کباشان را خوردند و دیگر هیچ نفسی از آنها در نیامد.
یعنی می خواهم بگویم که چنین شعاری و یا راه حلی امروز محلی از اعراب ندارد. زیرا مرحله ی اکنون و امروز، مرحله ی عمل است و راه حل مادی و خرد پسند می طلبد.
آن دیگران از روی شکم سیری و از روی بی خردی، هم در مخالفت از جنگ شعار می دهند و هم آواز می خوانند که مخالف حکومت اسلامی هستند اما موقعیت خودشان را معلوم نمی کنند که کجا هستند.
اینکه بگوییم با هر دو مخالف هستیم، هیچ هنری نیست و هیچ مشکلی از فاجعه ی ِ در پیش حل نمی کند و بی شک چنین موضعی در این شرایط تعیین کننده به نفع حکومت اسلامی تمام می شود.
در سیاست این از بدیعی هات است، وقتی چیزی را رد می کنید، از قبل باید جایگزین آن را معرفی و تبلیغ کنید. اما ما یاد نگرفتیم حتی به این بدیعی هات پایبند باشیم بلکه یکطرفه و بی خردانه همه چیز را نفی می کنیم.
در هر صورت 32 سال وقت داشتیم روی نقاط ِ مشترک با یکدیگر، مقابل حکومت اسلامی، جبهه ای درست کنیم تا امروز که می رود فاجعه ای ایران سوز بر کشورمان فرود آید، آن فاجعه را دور بزنیم و یا آن را با کمترین هزینه پشت سر بگذاریم.
بارها نوشتم که فن آوری اتمی جهت ساختن سلاحهای کشتار جمعی بوسیله حکومت گران غیر منطبق با جهان آزاد، خط قرمز کشورهای جهان آزاد و کشور ژاندارم جهانی است.
البته این بدان معنا نیست که کشور ایران فن آوری اتمی صلح آمیز جهت بر طرف کردن نیازهای صنعت ِ نیرویی و پزشکی نداشته باشد.
همچنین نوشتم آن گروه، دسته جات و یا شخصیت هایی که همواره آماده بودند هر نوع اتحاد و یا ائتلافی را تخریب کنند و سبب ساز بقای حکومت اسلامی گردند، در آفریدن این فاجعه ی پیش رو، مسئولیتی کمتر از حکومت اسلامی ندارند.
ما تا امروز ثابت کردیم که ظرفیت متمدن شدن را نداریم. زیرا خون ِ از خود بیگانگی ِ اثناعشری در شریان ما جاری است و همیشه دوست داریم از یکدیگر نفرت داشته باشیم و تفرق را استقبال کنیم.
اگر غیر از این می بود، می بایستی تاکنون برای نجات ایران و مردم، دست همکاری را بدون کوچکترین چشمداشتی، برای اهداف والاتر از منافع گروهی دراز می کردیم. اما تا امروز نکردیم بلکه در پیله خود فرو رفتیم تا مبادا کسی به اندرون ما سرک بکشد و ما را از نکبت خودخواهی ِ بی مقدارمان آگاه کند.
هزاران طرح و برنامه روی کاغذ نوشته ایم و هزاران امضای خانوادگی پای آنها به حساب ِ لشکر کشی آراستیم. اما نه برای اتحاد و هماهنگی بلکه برای خودنمایی و جدایی از یکدیگر سبقت گرفتیم.
حاصلش همین شد که امروز در آن قرار گرفتیم. سایه جنگ در آسمان ِ ایران، موج ِ مرگ را به نوسان در می آورد. اما ما هنوز فقط اطلاعیه صادر می کنیم که جنگ بد است، صلح خوب است و بدون اینکه بتوانیم در مقابل جنگ، آلترناتیوی تشکیل دهیم.
امروز دیگر وقت اطلاعیه دادن و خودنمایی کردن نیست. به اندازه کافی وقت داشتیم خودمان را و اندیشه و ایده ای که در سر داشتیم، نشان دهیم..امروز فقط زمان نزدیک شدن به یکدیگر و دست یکدیگر را فشردن به خاطر نجات ایران است.
امروز دیکر عقده کشی از گذشته جایی ندارد، بلکه باید همه اختلافات فی مابین را برای نجات ِ هدف بزرگتر به گوشه ای بیاندازیم و پشت همدیگر را محکم بگیریم تا ایران ِ جانمان فرو نریزید و ما نیز از این بیشتر فرو نرویم.
اگر به حال ایران در تمامیتش دل می سوزانیم باید جمع گردیم تا دشمن مشترکمان که جنگ و حکومت اسلامی باشد، از پیش پا برداریم.
امروز هر یک از گروه ها و شخصیت ها باید خودشان را ارزیابی کنند و ببینند چه وزنه ای در پارامتر سیاسی ایران هستند و سپس نسبت به سنگینی و اثرگذاریشان قدم بردارند.
آیا وجدان بیداری پیدا می شود که از منافع خود بگذرد و به ایران بیاندیشد؟ اگر آری، شتاب کنید!
نگویید که به بن بست رسیدیم. سرتان را بالا بگیرید و جوانب را بنگرید!
مطمئن باشید همه راهها بسته نشده است بلکه این ذهن ما است که در مقابل افسون ِ چشم مار، بسته شده است.
شب پرستان و تاریک اندیشان، نور را در اسارت خود گرفتند و ظلمت را در همه سو باریدند و سراسر ایران را به چاه جمکران نقب زدند تا همه ما را در آن چاه جهل و جنون فرو برند.
اما هیهات
نور در اسارت هم نور است و پرتوش روشنایی بخش راه از چاه
و چنین است که با همه این نا امیدی ها و تاریکی باریدنهای ِ پیش رو باید گفت:
با اینکه آسمان ایران ِ جانمان را ابرهای تیره در خود گرفته و ستاره ها و خورشید ِ ما را در محاق ظلمت فرو برده است. اما با همه این تاریکی ها و شرارت ها، ستاره ای هنوز می درخشد که انوار ِ نیرو دهنده اش ما را نهیب می زند که از افسون زدگی ماری که ما را میخکوب کرده است، برخیزیم و سپس چون پرنده ای رهایی سالار از مقابل چشمان ِ ما پر ِ پرواز باز می کند تا به ما یادآور شود که ما هم بالی داریم و می توانیم پرواز کنیم.
این سرمایه مادی و معنوی امروز در بین ما است اما ما هنوز در حد سزاوار قدرش را نشناختیم و هر روز که می گذرد به علت این بی توجهی، بیشتر در باطلاق عقب ماندگی فرو می رویم.
بی گمان تا امروز بر هر ناظر ایرانی و حتی بین المللی روشن شده است که محبوب ترین چهره مخالف حکومت اسلامی، شاهزاده رضا پهلوی است.
همچنین در کنار این محبویت، امروز در این شرایط بحرانی تنها برگ گذار از بحران جنگ و پس از جنگ است.
این سرمایه متعلق به همه ایرانیان است. بنابراین جا دارد که همگی از این سرمایه برای برون رفت از بحرانی که تمامیت ایران و مردم ایران را فرا گرفته است، استفاده کنیم و با هزینه کمتر به دوران پس از حکومت اسلامی وارد شویم.
چگونه؟
شاهزاده رضا پهلوی در این دوران خطیر ِ واگرایی و فاجعه ی نزدیک می تواند به عنوان سمبل هماهنگی، نماد ِ اتحاد و آشتی و پایه و چشمان ِ حفظ ِ چهارچوب ارضی و آبی ِ ایران، برای همگی مان که به ایران می اندیشیم، پایگاهی باشد تا از این پایگاه در صورت وقوع جنگ و ضعیف شدن و یا نابودی حکومت اسلامی، بتوانیم در کنارش خلأ قدرت را پر کنیم.
فراموش نکنیم که این شرایط در پیش، در دو حالت می تواند رخ بنماید.
یکم: حکومت اسلامی در لحظات آخر دست هایش را بالا ببرد و جامی دیگر از زهر را فرو بدهد. آنوقت دیگر در این موقعیت نمی تواند باشد که امروز هست بلکه ضیف تر شده است. در این شرایط این پایگاه ایجاد شده حول شاهزاده رضا پهلوی می تواند برای باز کردن فضای سیاسی – اجتماعی، بر حکومت اسلامی فشار بیاورد و موجبات آزادی هرچه بیشتر شهروندان ایران را فراهم کند که در تداومش به بر کناری حکومت اسلامی ختم شود.
دوم: اگر حکومت اسلامی در مقابل جهان آزاد تسلیم نشود، آنوقت جنگ اجتناب ناپذیر می شود و این جنگ است که می تواند حکومت اسلامی را متوقف کند. در این صورت یا حکومت اسلامی سقوط می کند و یا با قدرت کمتر می ماند که در هر دو صورت، این پایگاه ِ حول شاهزاده رضا پهلوی است که می تواند این مرحله ی عبور از حکومت اسلامی را به مقصد برساند.
اما اگر ما نتوانیم به دلیل تنگ نظری و خودخواهی و کینه جویی، حول شاهزاده رضا پهلوی جمع شویم و از این سرمایه سود ببریم. هر آنچه بر سرمان و ایران و ایرانی بیاید در درجه اول مقصر خودمان هستیم که از این موقعیت بهره نگرفتیم.
و مطمئن باشیم که لعنت ابدی را بر پیشانی خود حک می کنیم.
در پایان برای ثبت در تاریخ اعلام می کنم و همه وجدانهای بیدار را مخاطب قرار می دهم که برای نجات ایران و ایرانی، این سرمایه مادی و معنوی را هر چه بیشتر برجسته تر کنیم و از ملت ایران بخواهیم که در صورت وقوع جنگ، جبهه شاهزاده را قوی تر و قوی تر کنیم تا خلاء قدرت پس از حکومت اسلامی را پر کنیم و ارتش ایران را تحت فرمان این جبهه برای حفظ چهارچوب ارضی و آبی ایران، از تعرض جدایی طلبان به خدمت بگیریم.
امروز آنانیکه به ایران در تمامیتس و مردم ایران می اندیشند باید شاهزاده رضا پهلوی را هر چه برجسته تر کنند و در سایت ها و روزنامه ها و رادیو و تلویزیون به مردم معرفی کنند تا جهان بفهمد که مردم ایران اجازه نخواهند داد، ایران ِ جان همه جانان از پس ِ جنگ، نابود و یا تکه پاره شود.
نویسنده: احمد پناهنده
www.apanahan.blogspot.com
a_panahan@yahoo.de
جناب پناهنده
پاسخحذفشما دارید سر قبری گریه میکنید که مرده ای درآن نیست.