برای نجات زندگی خانم آشتیانی و آقای حدادی
قرار است همین روزها غنچه هایی دیگر از شاخسار ِ درخت ِ همیشه سبز و پر گل ِ باغ ِ ایرانزمین با تَبَر ِ جهالت و مرگ سالاری، گل نشده و لبخند شادمانی بر زندگی شاداب ِ امروز و فردا باز نکرده، از شاخه اش گردن زده شوند و پرپر گردند.
شنیدن چنین خبر ِ تلخ و جگرخراشی هر انسان ِ با وجدان و زندگی دوستی را استخوان می پوکاند و خون از چشمه ی چشمانش باران می باراند.
و باز قرار است دلهای خسته ی ما را نا آرام کنند و رضا خدادی ِ جوان و خانم آشتیانی، مادر دو فرزند را زندگی بگیرند و نشاط و آرامش را در آنها بکُشند و فرداهای ِ پسین، حدادی های جوان و مادر آشتیانی های دیگر را زندگی بر باد دهند و نشاط را در زیر زمین خاک.
گویی نام حکومت اسلامی با مرگ و کشتن زندگی هم نام است.
و هر جا مرگ می بارد حکومت اسلامی پنجه در خون با هیبت و هیکل کریه آورش می تازد.
از وقتی که حکومت اسلامی از قعر تاریخ ِ مرده گی، سَرَک به دنیای ِ زندگی ِ امروزی بیرون کشید، کشتن را آغاز کرد
و می کُشَد که بماند تا بیشتر بکُشَد.
و تا وقتی که حضور سنگین ِ مرگ سالارش و لاشه ی خونچکانش بر روی زندگی و نشاط وُ شوق ِ عشق سالاران چون جنازه ای متعفن افتاده است ما باید هر لحظه از زندگی مان را در کابوس مرگ بسر ببریم تا روز ی دیگر، قرعه ی مرگ بنام ما بیفتد.
زیرا آمده اند که هر آنچه نشان از زندگی دارد، بکشند و ایران را در تمامیتش بر باد دهند.
پس بر ماست که آرام ننشینیم بلکه برخیزیم و فریاد بر آوریم تا وجدانهای خفته را بیدار گردانیم و سایه ی مرگ را از سر ِ ما و از گلوی ِ جوان ِ رضا حدادی و مادر آشتیانی دور گردانیم و نگذاریم که مرگ بر زندگی فایق شود.
و آنگاه
که گلی از شاخسار ِ جوان ِ زندگی
پرپر می گردد
شرممان باد
که آسوده بر افتادن ِ گل ها را تماشا شویم
و وقتی که
تیغ ِ تیز ِ تبر زمستان
گلوی ِ باغ ِ زندگی را
گردن می زند
بر ما زنهار
که فریاد نکشیم
و بیدار نکنیم وجدانها را
امروز اگر این تیغ ِ تیز ِ تبر ِ مرگ را
بر قلب تپنده ی حدادی و آشتیانی حس نکنیم
فردا گلهای باغ زندگی ِ شاداب
با داس ِ دون ِ ددان
گلو پاره می شوند
و ما همچنان فقط آه
پس
بر ماست
و بر همه ی ماست
که کشتن زندگی را آرام ننشینم
و داس مرگ را از گلوی ِ درخت ِ زندگی
به نهایت ِ بی نهایت پرتاب کنیم
a_panahan@yahoo.de
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر